ناگهان در همین سیاره، سیاره-قاره-کشور-جوش-شهر-خیابان-آپارتمان دیگری بر تو آشکار میشود. زندگیای دیگر، ابر و باد و مه و خورشید-فلکی دیگر در آغوش ات میگیرد. پس مادر-سیاره-نژاد منقرضپنداشته شده ات پس از پنجاه هزار و یک سال تبعید و بی خبری، همچنان زنده است.دل کیهان در تو میتپد. شادی دیدار زرافهای از جهانی دیگر، جهانی که داشتی از یاد میبردی، اینجاست. اینجاست که هستی تو نردبان هستی تو میشود.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
باغوحشی که شرنگ سروده است
خانه > خاک > شعر > باغوحشی که شرنگ سروده است تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید درآمدی بر اشعار حسین شرنگ و شعرخوا...
-
به خواهرزادهام وحید رشتهداری شیدا نخستین "عشقِ زندگیِ من" بود! یک عشقِ به راستی گیومهنشین! روزی طرفهای عصر، داشت ا...
-
گلها ویرانهِ تن را میپوشانند بوی مرگ را میپوشند گلها وظیفه دارند مرگ را رنگ کنند بوی مرگ را بگیرند گلها همان برگی را به مرگ میزنن...
-
برای اینکه خودم خودستانِ خودم باشم شما همگان را منیدهام با جانام از همهِ جانوران گذشتهام ماهی یی که از همهِ ماهیان و سپس از آب گذ...
اینجاست که نردبان هستی تو علامت سوالی است که به زرافه ها غبطه می خورد
پاسخحذفزرافه یکی از بزرگان جمهوری وحشی شرنگستان است. اینجا کسی بر دیگری غبطه نمیخورد. هستی هم فراگیر است و بر بخشی از خود رشک نمیبرد. هستی خودش نردبان هستندگان است. با اینهمه دم ات گرم هدیه جان!
پاسخحذف