به راضیه رضوینیا
چه پارهها که به گلو خورد
چه موها که بر صدا داشت
چه مویهها که از سر رست
چه زخمها که شایع
چه بغضها که شیعه
چه قفسهای بالداری
چه علائمی تعجباتی
چه چهچهههای چاهدرچاهی
پرندگانِ جرمِ زیبا
میلههای استخوان شکستند
بر تکیدهی پر نشستند
با خیالهای به هم سا
در گلوهای گرگرفته
بستهی فضا گشودند
دستهی صدا پریدند
درود بر شما.
پاسخحذفآیا شما دوست عزیز تمایلی به گرویدن به دین زیبای زردشت(بهی) را دارید?
دینی زیبا که پندار و گفتار و کردار نیک و راستی را تنها گوهر های لازم برای رستگاری در دو جهان میداند.
بسیار ممنون میشم پاسختون و نظرتان را در این باره بنویسید.
در پناه اهورا مزدا و فرشتگان موفق و پیروز باشید.
ای بزرگمهر ارجمند، از فراخوان شما سپاسگزارم. من هم از دیرباز زرتشت و سرودهها و آموزههایش را دوست داشتهام و همچنان دوست میدارم و ارج میگزارم. آن انسان والا هنوز در تاریخ بی همتاست. برای دوستداشتن او و آموختن از او نیازی به گروش به دین به دین منسوب به او نمیبینم. شاد و تندرست باشید.
پاسخحذفای جان
پاسخحذفای جوش ِ جان
ای پیر ِ شعر ِ جوانِ جهان
ای حسین جان
ای همایونجان، دمات جوش!
پاسخحذفحسین جان میخواستم بدونم که عنوان این شعر پیش از این چه سنگپاره ها نبود! و سطر آغازین هم آیا( چه سنگپاره ها که گلو خورد )نبود ؟
پاسخحذففدات
درست است همایونجان، سنگ را برداشتم چون هم سنگپاره را افاده میکرد و هم موجزتر میشد. فدات.
پاسخحذف