دیروزادروزت خجسته ای سوفیا امیدوار
اگر گفتم چند تا شاخ دارم
سمّهایم از طلاست
اگر گفتم چند تا سمّ
شاخهایم الماس است
اگر گفتم چند چند چند چند و چند
تا تا تا تا و تا
فلسپنجهپوزهمنقار و دم داداداداداشتهام
مغزم اورشلیمِ آلبرتِ کبیر است
اگر گفتم چند خدای قاتل را پرستاریده خواباندهام
تا اصغر از کابوسِ اکبر پا شود
روی دو پا بگردد
از لبخندِ سایههای آبی نترسد
نترساند
زوزهام اتوبیوفونیِ آمادئوس است
چنین کشید جانبهدربردهای از دایناسورستان
ای جان به آن جان به در بُرده
پاسخحذفگمان ِپا شدن ِاصخرچارپا بیشتر به در اگر نشستن می ماند حسین جان , جان به در برده را عشق است.
دمات توپای همایونجان!
پاسخحذف