کشور هست و جاکشور و کشمکشور.
می توان گفت مدتهاست که دیگر در خاورِ میانه کشوری به هم نمیرسد. آنچه هست از دستِ دومی و سومی است. کشورها بیشتر نامِ جاکشِ خود را یدک میکشند حتا اگر نامِ جاکششان را یدک نکشند. سرنمونِ این جاکشورها: عربستان سعودی، سپس سوریهِ بعثیاسدی، پاکستانِ فوجی(فوج=ارتش) مصرِ الجیشی، عراقِ دائماً نبوکدنصری(ها هاها ها....کی گفت نبوکدنصر همان منام!)، امارات آلِ مکتومی، قطرِ آل ثانوی، ترکیهِ آل قشونیمرحومِ لاییک اسلامی، افغانستانِ افیونیکلاشنیکفیناتوییِ صندوقهای پروار کوهستانی، زلزلستانِ نفطیقرآنیکلاشنیکفیموسادیسیاییندانیمازکجاییِ دأعشی، اقلیمِ کردستانِ بارزانی، بحرینِ آلِ خلیفوی، و هووووووووم! ایرانِ ......همزمانصفویقجریخامنویالهامسانتریفیوژی. این جاکشورشدهِ جیمالفسرِ خود است. در این جاکشورها خودِ کشور اهمیتی ندارد. کشور مثلِ کلیدِ حسن روحانی، چیزی نمایشیتبلیغاتی است و اصلِ بی بدیل همان جاکلیدی. بله! برای این جاکشهای درازدست کشور جندهای ست که باید دو سه چهارشیفته از آن کار و خون و نفت و رمق و نسق کشید و از توش و توان و بر و رو که افتاد آن را تکهتکه کرد و به قصابیهای آنور آبها فروخت و رفت به جندهِ فرنگستانیبازی( چیزِ خوب، خوب چیزی بود ای ناصرالدینشاهِ شهیدِ راه فرج الاجنبی!) یا آن را در قماری جنگی باخت و گردن را هم در حلقهِ مرگِ فی سبیلالذکرالحمارش نهاد، کعنهو عراقِ صدامحسینی.
می ماند کشمکشور. پدیدهای انگشت به کون که جهانی را انگشت به دندان و گلو کرده: اسرائیلِ خزری که دوست دارد خودش را حکومتِ یهودی یا تنها دمکراسیِ ستارهداوودیِ منطقهِ جاکشورها بنامد. (از این دمکراسی باید به آدمخوارهای شاهعباسی پناه برد!) کشمکشوری که بر دروغِ فجیعِ "کشوری بی ملت برای ملتی بی کشور" ساخت و پاخت شدانیده. کشمکشوری که خودش را همزمان سکولار و یهودی میداند. تاریخِ گیومهنشیناش را از کتاب مقدسِ قوماش در میآورد. در کمالِ اسپارتمنشیِ آتهایستی "جا"ی موعودش را هدیهِ ازلیابدی خدا به قوماش میپندارد. چه یهوهلندی! آنچه این پدیده را-تا وقتی که بخواهد چنین لجوج و زوزهکش و انبوهکش و یهوهآسا بماند-انگشت به کون و آغشته دست به خون و آلوده به سیاستِ جنون میکند ملتی ست که کشورش از زیرِ پایش کشیده شده و آن را پس میخواهد گرفت. ملتی که سرنوشتهای سرخ و سیاهپوستانِ قارهِ نو و مادرقاره را فوتِ آب کرده و میداند که اگر از پای بنشیند تاریخ او را زیرِ برگِ پولادینِ خودش له کرده و به مغاکِ خاموشی و فراموشی خواهد انداخت. کشمکشورِ اسرائیل، غنیمتِ بزرگترین غارتِ تاریخِ مدرن پس از استعمارِ جهانگیرِ اروپایی هاست. سیاهسرخپوستهای فلسطینی را نمیشود به آسودگیِ نیاکانِ معنویشان در دو قارهِ دیگر خورد و از گوارش چهارم گذرانید. این لقمه سخت ناگوار است. این ملت آموخته که گوشتِ تلخشده از تکاپوی بسیارش را تکهتکه بکنند و بخورند و زخمهایش را ببندد و تکههایش را باز رویاند ولی هرگز تن به تسلیم ندهد. فلسطین آن کشوری ست که آیندهِ این منطقه آبستنِ آن است. کشوری که اندکاندک جهان دارد جیغهای آسمانخراشِ زایماناش را میشنود را نمیشود به سادگی جاکشورکی به نامِ فلسطینِ حماسی یا فتحی خواند. اگر بشود هم انتفاضههای این بار رو به درون ادامه خواهد یافت.
شاعران ما بهتر است برای غزه شعرهای بد نگویند. این روزها و دستِ کم در این موردِ فجیع، ژورنالیستهای با وجدان و دکترها و پرستارها و سیاستورزانِ نوپدیدی همانندِ "بارونسسعیده وارثی" از مجید نفیسیها که به جای خود ارزشمندند بس بایستهترند. شاعر ناشی زخمی شصت و ششساله را بازیچه هوا و هوسِ ارض موعودیها و خلافتِ اسلامیچیها میداند که به جای اینکه مثل بچهِ شاعر بنشینند بچههایشان را ببوسند و برایشان قصههای صلحِ جاودانه ببافند آنها را از دو سو میکشند. زهی نبوغِ پویتیکواستراتژیک!
جاکشورها و این کشمکشور برای همدیگر نقشِ بخورخوردهشوِ سارنگتی و کالاهاری را دارند: نیرومند میدرد و میخورد و ناتوان دریده و خورده میشود. اینجاست که بایستگی نشنالپارکهایی به سبک و سیاقِ آفریقای وحوش محسوس میشود. برای پیشگیری از انقراض ملتها و سرزمینها باید پوچرها را تاراند. هوم! این راه حلشدن در تیزابِ تنازعِ بقا آزموده شده و دیگر جواب نمیدهد. پس چه باید کرد؟ یا چه نباید کرد؟ نگاهی به این بیشههای بدربدر بینداز: برابر ششصد میلیون چشم عرب یا دهان و گوشِ عربی گوشنو، مردمی عربزبان را هر دو سه سال یک بار تکه پاره میکنند بی آنکه بخورند و یکی تکان نمیخورد، هیچ، مارک رگف بارها و بارها با آن خونسردی نازیپسندش تکرار میکند که: مصر و عربستان سعودی و امارات و بقیهِ جهان ما را تشویق به "یکسرهکردنِ کار با حماس" میکنند تنها مخالفهای کار خیر ما قطر و ایراناند. چه ادعای جاکشورافسایی! کوبانی را دأعشیها دوره کردهاند و هر آن امکانِ دریدن کردهای سوریه مهیاست. اقلیمِ کردستانِ بارزانی و ترکیهِ اردوغانی کردکش دست در دست میچمند و کردِ سوریِ تنها با چشمهایی از گشادی در آستانهِ ترکیدن میبیند که ایدهِ قوم و زبانِ مشترک دروغی برناردلویسپراکنیده بیش نیست و در این هاویهِ هر کسهرکسهر کسی آغازهای پایانِ خودش را میچراند! پشتوناللههای زالوخو همزبانفرهنگهای ما و دیگر همنوعها را در فغانستان میمکند و تهیپوک میکنند و جاکشورهای ایران و تاجیکستان ککشان نمیگزد. چه اتنیکفستیوالِ رسوایی!
اسرائیل و صهیونیسمِ بینالملل دارند برای انسانیتِ ما خطرناک میشوند. صد بار بدتر از مککارتی و ایسمِ کثیفاش که هنرمندانِ آمریکا را ناگزیر به گزینش میان کار و نان و نام یا جاسوسی برای همکارانِ کمونیستشان میکرد. این کشمکشور و جاکشمکشورهایش مککارتیسمی گلوبال دارند. چهار آرتیست زیر بیانیهای ضّد جنگ را امضا میکنند لشکری از ابوآنجلیناجولیها بسیج میشود تا جیغکشان آنها را بترساند: شما باید سرهایتان را خم کنید و از اسرائیلِ رنجکشیده پوزش بخواهید! روزی چندین سوپراستار هالیوودی و ورزشی توئیتِ غزهدوستنمایانه میکنند و پاک میکنند و از ترسِ لباسشخصیهای صهیونیست رکوردِ بی شخصیتی و خودفروشی را میشکنند. انصارِ حزبالیهوه میخواهند که دلاوری هنرمندانه و همیشه آلامد برای ابد پشت مرزِ نفی هولوکاست و نوحههای مربوطهاش بماند سینماادبیاتِ هولوکاستزده همچنان اسکار و کن و نوبل بگیرد و صنعتِ هولوکاست به همان رونقِ دهههای گذشته بتازد. میخواهند تو از دیدنِ عکسهای کودکان فلسطینی دچار چندشِ شاعرانه ولی همچنان از دیدنِ عکسها و تفصیلاتِ هولانگیزِ هولوکاست دچارِ صرعِ آنی شوی. آنها میگویند و من و تو تکرار میکنیم: چرا حقوق بشرِ شما عکسِ کشتگان فلان و بهمنجا را نمیبیند! شما فقط دشمن اسرائیل هستید! آنها اسرائیل و حقِ وتوی تلآویونوازِ آمریکا و دو سه جاکشوری گمنامِ همیشهمدافع را یکطرف گذاشتهاند و در کفهِ دیگر همه این جهان را. آنها انسانیتِ ما را حساسیت و وجدانِ ما را سانسور کردهاند. آنها روشنفکری و مبارزه و شور و شوقِ ما را انگِ یا با ما یا بر ما زدهاند. آن سامیکشها دهههاست که ما را با ترکیبِ غربِ راسیستشایستِ "سامیستیز" زهره ترک کردهاند. یهودیهای بی آزارِ جهان را طعمهِ سامیستیزهای راستین کردهاند. آنها ما را دچار سترونی کردهاند. از ما میخواهند دانشمندانه و در کمالِ خونسردی بحث کنیم ولی خودشان داعشمندانه نسلها را سلاخی میکنند. آنها به خاطرِ کشوری که روزِ روشن و دقیقا با ترفندهای تروریستی و گنگستری دزدیدهاند هر دو سه سال یک بار در یک ماه دو هزار انسان میکشند و میخواهند آنقدر هر دو سه سال یکبار بکشند تا نسل فلسطینی برافتد و موی دماغ کنده شود. آنوقت همانها به علیفچیها و جیشالعدلیهای داعشمنش که سرِ زن و فرزند خود را هم میبریدند و دیگر جیرهگیرهای سعودیها و قطریها و آمریکاانگلیساسرائیلیها بودجههای کلان و رسانههای مدرن میدهند تا شب و روز نغمههای تکهتکهکردن بخوانند و ایرانیان و "همدیگر" را آماجِ فحش و فضیحت کنند: تو که مهرِ علی سی دلته نفتِ ملی سی چنته! ناگهان همه با هم کورش را به دشنام میبندند: به روان ابوآتاتورکِ نخستین، حضرتِ چنگیز خان درود میفرستند و "فرزندان کورش" بدترین دشنام به شمار میآید و همان کورش نامی در خیابانهای ارضِ محروس دارد و پیش از آن در طومارِ خوفشان، همانا تورات.
کشور بد است ولی برای همسایه!
کشمکشور از جاکشور هم بدتر است چون تنها در میان جاکشورها میتواند دوام آورد!
استاپ فاککشوریزیشن آو میدلنیسترن کانتریز یو دمبلادی پیراتز!
خطرناککشوراوتیشن بس!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر