ببین کمیونیتی ایرانیانِ مونترال چه کلاسی دارد! یعنی بخشی از آن! بخشِ باستانیِ آن!
نگاه کن به پیجِ "بنیاد فرهنگیِ نیما مونترال" که به اصطلاح میزبانِ شعرخوانیِ من است! از وجدانِ مرغ تا شیرهِ آدمیزاد در آن میبینی ولی دریغ از یک خبر مستقل در باره شعرخوانی من! آه ببخش! البته آن تهمهها زیر برنامهای دیگر که شنبه گذشته اجرا شد یک خط ناقابل نوشته اند که باید با تلسکوپ دنبالاش گشت. آنهم از تقریبا یک ماه پیش است!
حالا یک نگاهی هم به پیج نشریه بیست و اندی سالهِ ما در مونترال، "پیوند" بینداز! اگر گربهِ "ابی" در استرالیا بگوزد آنجا حتما خواهیم خواند: طبق گزارشجاتِ رسیده گربهِ ابی در سیدنی مرتکبِ صدورِ یک صدای زردِ بودار از خویشتنِ خویش گردید! از این حافظانِ آوانگاردِ سنتهای پر افتخار ایرانی که امکان ندارد هیچ برنامهِ خوش ریخت و پاشی را "میس" کنند باید پرسید: ببخشید آقایان و خانمها! این هولوگرامِ شما را چه کسی میزان میکند؟ مگر من در بعدِ چهارم شعرخوانی دارم؟ البته یک صفحهای در پیوندِ کاغذی هست که اخبار هنری شهر در آن چاپ میشود. چه شوقانگیز! آنجا حتما به سنتِ ماهانه سه خط خبر در این باره هست! آن یکی اخبار هنری شهر را ببین! صفحههای کاملِ هشت رنگِ تاجرانِ شادمانی و نشاط! چشمِ حسودشان در کاسهِ آب! هیچ ایرادی نداشته و ندارد!
من از پیوند انتظاری ندارم! نشریهِ کامیونیتی است و حافظِ کول و کیوتِ آنچه از باستان به اینجا رسیده! آنها بیزینس خودشان را دارند و انتخابِ خودشان را!
از بنیادِ فرهنگیِ نیما هم انتظار کلاس و منشِ مدرنداشتن بی جا و مورد است! این چپهای محترمِ ما هم مثلِ سلطنتطالبانِ موقرِ ما و مذهبیهای نجیبِ ما خیلی به فرهنگ و هنر بذلِ توجه میفرمایند! چون نیک بنگری از دم هیئتی اند! رفتارِ آنها با پاتوقها یا بهتر است بگویم با دژهای ایدئولوژیکشان همان رفتار مؤمن با مسجد و سینه زن با هیأت است! اصل، مناسک است! "سمینارِ فرهنگی" است! چه چیزی "همایشِ توحید و آفتابه" و " "کونفرانسِ مقدمهای بر مخولوژیِ شعبون و نگاهی هرمنوتیک به کاردکاریسمِ رمضونیخی" و "پانلِ رابطهِ خلقهای خاورِ میانه و شکنجهِ تانتال از دیدگاهِ مسعودلنینیستی" را از هم متفاوت میکند! هیچ مگر لهجهها و ژستها و کشفیات و کرامات! فمنیست و درویش و و انجمن دانشجویان و فارغالتحصیلهایش هم همینطور است! مشتی مناسک و بیانیه و اکتیویتی: فعالیتِ سیاسی-فرهنگی! همهِ آنها به هنر و فرهنگ نگاهی امورِ خیریهوار دارند! فلانجا زلزله شد؟ آخ! نو پرابلم! یک برنامهِ فرهنگی میگذاریم! شاعر میآریم! رقاص میآریم! تیارتباز میآریم! کمکهای نقدی و جنسی جمع میکنیم! بیخود نیست که از میان این فرقههای منوره هیچوقت هنرمند درست و درمانی بر نمیجهد! بجهد هم به اندازهِ قد و قامتِ آنها میجهد! یا شهید میشود یا مخملباف یا شاهکار بینشپژوه!
این نخستین شعرخوانی من در مونترال پس از چاپ دو کتابام کتابِ شمسی و کتابِ وحشی(چاپ دوم) در استکهلم و سوئد است! آنجاها که غریبه بودم شعرخوانیهای من بسیار دوستانه و دقیق و حرفهای تدارک دیده شد! از استکهلمِ فرهت و تورنتوِ حسن سپاسگزارم! از تهِ دل!
یادم هست که یکی از همین همایشکونفرانسسمینارچیها چطور با موذیگری پیجی را که "شهروند" ناشرِ کتابِ وحشی و دعوتکنندهِ من در فیسبوک باز کرده بود با پارانویای چپولِ خودش آلود طوری که دل و دماغ من چرکین و کاهیده شد و بیشتر وقت شعرخوانیام در تورنتو به هزل و هجوِ این همیشه حقبه جانبها گذشت! بگذریم!
من سی و دو سال با مردم خودم اینجا زندگی کردهام! این نیما و این پیوند هم همیشه اینطوری نبوده اند! برخی از بهترین خاطراتِ شعراتیکِ من با همین دوستان چپ بود! من هنوز هر روز طرفهای ظهر تا ساعت سه بعد از ظهر دچار احوالات چپی میشوم! حالا همه چیز دارد رو به شلختگی و خودمانی بازی میرود!
البته توحش هم بهائی دارد که باید پرداخت! "اخبار روز" و "رادیو زمانه" در کمالِ "تچپچپ" و "لیبرالمسلکی"شعرهای مرا حذف کردند آب از آب هم تکان نخورد!
چقدر از "شهروند" در تورنتو و "مکیک" در مونترال سپاسگزارم که فرهنگِ رفتار با هنر و هنرمند را میدانند و و از دوستانام در استکهلم هم! و از دوستانِ "پیکارنژاد" و رامین مهجوری و "پیوند"ِ ونکوور هم که پس از هفت ساعت انتظار در فرودگاه، یادشان آمد که من چشم به راه آنهایم! من میخواستم از همانجا برگردم اما بعد محبتهای آنها دل مرا سبکبار کرد! میبینی! از همه چیز تنها یک خاطره میماند!
من این شعرخوانی را به مهر و احترام دوستانِ چپی چون مهرداد و کاوه و شاید یک نفرِ دیگر پذیرفتم و با همهِ انرژیام اجرا خواهم کرد!
نیما اگر این بنیاد فرهنگی را میدید آن را به قصیده میبست!
شاخهای کرگدنهای جمهوری وحشی شرنگستان، حوالهِ مانیمیکرهای نیمه متمدن!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر