آنچه دستِ تو با دوپا کرد
سنگِ آسمانی
با دایناسور نکرد
هنوز دایناسوری گریخته از انقراض
کمین کرده با مدرنیّتِ آتشیناش در مخات
تا نژادِ جنبنده را
پیشینهِ فسیل کند
تو آنقدر کشتهای که زندگی تو را
دچارِ کهیر و سرفه، عطسه و اسهال میکند
مرگ از دستِ تو
گرفتارِ چشمِ سوزن شده
جهان در نگاهِ تو میسوزد ای
همیشه سرباز!
ای فاکی!
ای سفلیسی!
ای سوزاکی!
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذف