۱۳۹۴ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

ای چراهای بی‌ چو


ای چراهای بی‌ چونکه‌ بی‌ برای اینکه‌
ای از یادِ زبان‌رفته‌ها
رفته با زمانِ با‌د‌ها
میش‌ها می‌‌شوند و می‌‌شوند‌ها میش‌اند
می‌ چرند و می‌‌ایستند پشتِ نقطه‌ها
چه نبوده هیچ و بود نخواهد
 هرگز در کارِ چرندگان
مغزِ فیل و فلاطون
 کودِ چراگاه‌


۱۳۹۴ شهریور ۱۶, دوشنبه

مانیفست شاعران بسیار


امروز در ایمیل، این نامهِ کوتاه و مانیفستِ همراه‌اش را دریافتم! هر چند قندِ مانیفست هم دیگر در زبانِ فارسی در آمده اما به احترامِ کاشفِ انسولین و چنین سطر‌هایی‌ در خودِ مانیفست:" ما با فرح‏بخشی تمام فاقد خلاقیت و نوآوری ایم...خود را همین حالا، از همین نقطه، آغاز می‏کنیم. کار ما پس‏گرفتن زمانی است که دزدیده می‏شود، و شعر در زبان فارسی تنها با دزدیدن این زمان حال بوده که همچنان سر پا ایستاده است...تنها چیزی که همچنان خصلتی انسانی به کردارهای ما می‏بخشد، نومیدی جان‏کاه ما و ناتوانیِ قطعی ما است. ما این نومیدی و ناتوانی رهایی‏بخش را با هیچ چیز دیگری تاخت نمی‏زنیم، نخواهیم زد..."آن را باز‌پخش می‌‌کنم باشد که خدا‌وحش و شمسی‌ خانم بگویند زهی کوششِ سیزیفی!

  مهم بردنِ زیره‌دانه‌ای به کرمان، سنگی‌ بالای کوه نیست اصلِ تکرار‌فرسا همان کوششِ بی‌ ایست است!

در پیوند با حرفِ آخرِنامه به خودم(به ما بپیوندید!) باید بگویم: ببخشید! دیر آمدید! من به خودم و شمسی‌ خانم و خدا‌وحش پیوستم و دیگر ظرفیتِ پیوست تکمیل است!

با ستایشِ چنین کوشش‌هایی‌ در این گولاگِ تولیدِ انبوه تکرار و تکرارِ انبوهِ تولید و تولیدِ

...
پرزیدنت حسین شرنگ
سلام
به پیوست مانیفست شاعران بسیار برای شما جهت انتشار در وبگاه شخصی تان ارسال می شود.‏
کاروبار  حرفه ای شما در گذشته ، در بنیانگذاری جمهوری شرنگستان و در پرزیدنتی شما که نمای دیگری از خویش نامی و دگرنامی است  ، ما را بیش از پیش به فرستادن این مانیفست برای شما در حال حاضر ترغیب کرده است.‏
امیدواریم آن را بخوانید، به هر صورت ممکن و در هر کجا و با هر نیت منتشر کنید، و آن گاه به ما بپیوندید.‏
با سپاس

...
مانیفست شاعران بسیار
یک – ما آوانگارد ایم. این ویژه‏گی خاص و متمایز ما نیست. توصیف ضرورتی است که وضعیت موجود به ما تحمیل می‏کند. غبن بزرگ ما شاید این باشد که دیر شده است. از خود می‏پرسیم: آیا زمان برای مداخله‏ای مستقیم به سر نیامده است؟ و پیش از آن که در پی پاسخی برای این سوال باشیم، دست به کار می‏شویم. این شرط ضروری برپایی هر نوع آوانگاردیسمی ولو دیرآمده است.
دو- خلاقیت و نوآوری باشد برای شاعرانی که همچنان حساب خود را از بقیه، از دیگر شاعران، از مردم، جدا می‏دانند. بوی تعفن شعر در زبان فارسی همه جا را برداشته و لاجرم مجالی برای خلاقیت و نوآوری ما، برای خود ما، باقی نمی‏گذارد. ما با فرح‏بخشی تمام فاقد خلاقیت و نوآوری ایم.
سه – هر شاعری دست آخر متوجه می‏شود که چه‏گونه باید بنویسد. در جهان ارتباطات هیچ‏کس بدون مخاطب نمی‏ماند. مسئلۀ ما چه‏گونه نوشتن نیست، چه‏گونه زیستن است. ما را نیازی به ارتباطات از پیش موجود نیست. ما ارتباطات خود را پس می‏گیریم و از نو می‏سازیم، زنده‏گیِ خود را پس می‏گیرم و می‏سازیم.
چهار - سهم همه در آینده محفوظ است. و البته آینده چیزی جز ویرانه‏ای آخرالزمانی نخواهد بود. ما در کار به تعویق انداختن آن آینده ایم. ما سهم خود را از آن آیندۀ موعود پس خواهیم داد. ما در زمان حال زنده‏گی می‏کنیم و زنده‏گی خود را همین حالا، از همین نقطه، آغاز می‏کنیم. کار ما پس‏گرفتن زمانی است که دزدیده می‏شود، و شعر در زبان فارسی تنها با دزدیدن این زمان حال بوده که همچنان سر پا ایستاده است.
پنج- تنها انهدام نهاد شعر در زبان فارسی است که کردارهای کنونی و تا اطلاع ثانویِ ما را بلاموضوع می‏کند. ما جان‏سختی ِ این نهاد را پیش چشم داریم، همچنان که به نیروی اندک و پراکندۀ خود امید چندانی نبسته‏ایم. تنها چیزی که همچنان خصلتی انسانی به کردارهای ما می‏بخشد، نومیدی جان‏کاه ما و ناتوانیِ قطعی ما است. ما این نومیدی و ناتوانی رهایی‏بخش را با هیچ چیز دیگری تاخت نمی‏زنیم، نخواهیم زد.
شش- سروکله زدن با گذشتۀ شعر فارسی، شعر انگلیسی، شعر آمریکایی، شعر فرانسوی، شعر آلمانی، شعر ایتالیایی، شعر یونانی، شعر لاتین، شعر عربی، شعر سانسکریت، شعر اوستایی، کار شاعران دیگر، کارِ دیگر شاعران است. صفحات آن گذشته البته پیش روی ما گشوده است، و بیش از هر چیز دیگری ما را به این نتیجه می‏رساند که تا همین جا باید کفایت کرده باشد.
هفت- ما گم‏نام نیستیم، نام‏های بسیار داریم. هر نام ما، هر نامی که ما به فهرست بلندبالای شاعران مرده و زندۀ فارسی‏زبان اضافه می‏کنیم، نام دیگری خواهد بود برای وضعیتی که نفس نوشتن شعر، نفس شاعر بودن، در آن بلاموضوع شده است.
هشت- اگر نام‏گذاری کنشی فی‏نفسه شاعرانه باشد، خویش‏نامی ما، دگرنامیِ هرباره و هزاره‏بارۀ ما، تنها کنش شاعرانۀ ما خواهد بود. و درست از همین رو است که نام‏های ما، نام‏های بسیارمان، حامل هیچ حقیقتی در باب وضعیت موجود نیستند. تنها کاری که از این نام‏ها، از ما، برمی‏آید، فرسودن وضعیت موجود است. مایۀ کار ما در این فرسایش پایان‏ناپذیر نومیدی و ناتوانی ما است.
نه – از ما می‏پرسید: شما چه کسانی هستید؟ کافی است ما را به یکی از هزاران نام خود بخوانید؛ بر شما ظاهر خواهیم شد. اما می‏توانید نام دیگری را امتحان کنید و پای شعرهایی بگذارید که می‏نویسید. حتا می‏توانید شعرهای دیگران را به نام دیگری که هنوز امتحان پس نداده، منتشر کنید. در هر صورت، دیگر نیازی به حضور ما نخواهد بود: به ما می‏پیوندید، با خویش‏نامی‏تان، با دگرنامی هرباره و هزارباره‏تان.
ده – ما نیازی به پنهان‏کاری نمی‏بینیم، وقتی حضور دگرنام‏ها را همچون ضرورتی آشکار درمی‏یابیم. شعرهای دگرنام‏ها همه جا منتشر خواهد شد. کتاب‏های آن‏ها به بازار نشر راه خواهد یافت. جایزه‏های ادبی به آن‏ها تعلق خواهد گرفت. کارگاه‏های شعر و نشست‏های شعرخوانی تنها در حضور دگرنامیِ آن‏ها مشروعیت خواهد داشت. دگرنام‏ها همۀ عرصۀ شعر فارسی را تسخیر خواهند کرد. این تنها رویای کودکانۀ شاعران امروز نیست. بعد از این، برنامۀ عملی ما نیز جز این نخواهد بود؛ ما، شاعران بسیار.

۱۳۹۴ شهریور ۱۵, یکشنبه

نگاه کو



نگاه کوبانی!
چه جتی!
چه تابوتی!
چه اسکورتی!
پس اصلِ جنس جسدِ آیلان است!
آن تن‌ِ غرق
المثنی بود!

باغ‌وحشی که شرنگ سروده است

  خانه  >  خاک  >  شعر  > باغ‌وحشی که شرنگ سروده است تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید      درآمدی بر اشعار حسین شرنگ و شعرخوا...