جای آن است که افلاطون هم به مسیح علی نژاد حسودی کند!
و پژویی دیدم که آزادیهای پژوهشِ فلسفی میبرد
و چه مسکین و یواشکی میرفت!
.
.
گیومههای بسیار باز: حجم سترگی از «نادانی به نادانی خویشتن» و دانشجویان و دانشآموختگانِ لیبرالِ ایران و کوششهای خستگیناپذیر و روشنگرانهی یک زن سادهی آگاه به فجایع سرزمیناش همچون مسیح نمایندهِ تجدد علیه سنتگرایی و واکنش عصبی مخالفان وادعاهای متناقض و خودویرانگر و بیمبنا با درونیسازی کلاف سردرگم «ایرانی معاصر» و محکومیت نقض حقوق شهروندی ایرانیان و دخالت همهجانبه در کشتار بیرحمانهی مردمان سوری و کارهای «مسیح علینژاد» بیدلیل نیست دیدن اینکه مسیح علی نژاد از روستایی در شمال برخاسته و این روزها با قدرتمندترین و مشهورترین زنان جهان نشست و برخاست می کند و موافقت و مخالفت با «مسیح علینژاد» مهم است و«مسیح علینژاد» مجادلهای است بین سنتگرایان و تجددخواهان. به همین سادگی و به همین دلیل، مهم است که ما در کدام سو، در کجای این مجادله، ایستادهایم و واکنشهای "خواص" به مسیح سخت سخت آمدن البته گاه با آدم چنان می کند شاید بشود از حسادت ماده نیروزایی ساخت قطعا گزینه بهتری است تا سخنان پریشان گفتن «ایرانی معاصر» .....گیومههای بسیار خسته!
واقعا از نادانولوگهای زبلِ میپرسم این کلثومها و این ننهها چه ربطی به هم دارند!
ررررررررررررررررررررررررر!
آقایان بهتر است این آفتابهِ لبالب از فالسفلگِ مایعِ افتخار واشنگتنانستیتوت فور نییر ایست پالیسی را برای تنقیهِ یبوستهای وجدانی یا شستنِ مانی میکرهای آکادمیآرای خودتان به کار ببرید! دیگران در غارِ فلسفیِ شما ننشستهاند که شما آنها را ایدیوتولوژی کنید! از گردِ راه نرسیده اینقدر ناشیانه همه چیز را قاطی میکنید و میپندارید که دیگران نادادانیِ خود را تعطیل کرده و چشم به راهِ سقراطهای اسرائیلپسندی چون شما هستند! مثلا بسیار خوب: بشار بشکه بد! آیا تا کنون دو گرم حرف از شما در انتقاد از بولدوزرآریل یا بنیامینبچهکش شنیده شد؟
این تیپ از نادانیهایی که شما تبلیغ میکنید ربطی به بیچاره سقراط ندارد!
وقارِ فلسفیِ شما به نخی بند است آقایان! گسیختنِ این نخ کارِ چندان شاقی نیست!
شما خود را در خدمتِ یک جنگِ روانیِ کثیف گذاشتهاید!
درست است که فلسفه خواندهاید اما لطفا از سقراطِ افلاطون برای مسیح علینژاد خرج نکنید!
این محضِ ولخرجی است!
از گماشتگانِ کارخانههای اسلحهسازی چون لیدر د د های لیبرالِ ایران، همنشینهای جان جهادی دوم(مککین) چشمی نیست اما دیدنِ تباهی زودرسِ خرد و وجدانِ انسانِ هوشمندی چون امیریحیی آیهاللهی و درافتادنِ او به خلجیسمِ مزمنِ واشینگتنانستیتویی و قاسمینژادیسمِ فجیعِ جنگ و تحریمپناه اشکِ آدم را در میآورد!
از ستایشِ مهشید امیرشاهی فروافتادن به لشکرکشی در دفاع از فرصتطلبیِ مسیح علینژاد تنها فاجعه نیست آلودنِ فاجعه است!
دیدنِ لایکِ دوستام آرش جودکی زیرِ این لینکِ پوچ، مرا بسیار افسرده کرد!
این رفتار اصلا با مرام و منشی که از او میشناسم سازگار نیست!
آیا داریوش همایونی که جودکی میستاید میتوانست نسبت به از چلبیبدتری چون لیدرِ د د های لیبرال ایران دچار توهم شود!
ما در عصرِ بسیار خطرناکی زندگی میکنیم و حق داریم که از ددریسمِ فکری دوستانمان بی شگفتی نگذریم!
من دوستانام را دوست دارم و به آنها احترام میگذارم اما نادانیفروشی به نامِ سقراط و آلودنِ دانائیهای بی آزار نه دوستداشتنی است نه احترامانگیز!
در اینجا فریادم در میآید: فاک! فاک! و نهصد و نود و نه فاکِ دیگر!
ما را گرفتهاید یا گرفتهاندتان!
.
.
Amir Yahya Ayatollahi
23 h ·
واپسین باری که چنین دیالوگ و گفتگویی را به یاد میآورم در رسالههای افلاطون از زبان سقراط بود که با شگرد ویژهی خودش و ابزار نادانی آغاز میکرد به گشودن بحثی و سپستر نشان میداد که هماوردش چه حجم سترگی از «نادانی به نادانی خویشتن» را با خود حمل میکند. بابک مینا با صبر و خویشتنداری نشان داد که مخالفت با کوششهای خستگیناپذیر و روشنگرانهی یک زن سادهی آگاه به فجایع سرزمیناش (همچون مسیح علینژاد) و واکنش عصبی مخالفان او (رک: حملهی سهیل دولتشاهی به نوشتهی پیام یزدانجو) چه میزان از ادعاهای متناقض و خودویرانگر و بیمبنا را در دل خود پنهان دارد. از همگان خواهشمندم که وقتی بگذارند و این پاسکاری طولانی اما در عین حال کوتاه را بخوانند! ببینید ما با درونیسازی چه کلاف سردرگمی بدل به «ایرانی معاصر» شدهایم. ببینید پارهای هممیهنان ما (که حتی در بیرون مرزهای آن کشور بلازده هم میزیند اما از همهی خاستگاههای مصیبت تاریخیمان غیرتمندانه جانبداری میکنند) چقدر دچار جهل و بیشخصیتی و بیهویتی اند. ما کیستیم؟ چه میخواهیم؟ دنبالهرویِ چه کسانی هستیم؟ حمایتمان از انتخاب یک رئیس دولت در چند سال پیش به هماوازیمان با چه نوع سیاست و چه شیوهای از حکمرانی انجامیده است؟ و اینکه چرا از میان اینهمه حامی «اعتدال» محض رضای خدا یا بشریت یا هر نامی که میپسندید، حتی یک گروه در محکومیت نقض حقوق شهروندی ایرانیان و دخالت همهجانبه در کشتار بیرحمانهی مردمان سوری سراغ نداریم؟ ببینید چگونه رژیمی یکسره نامشروع توانست از مخالفخوانترین طبقهی جامعهی ایران برای خودش هواداران چشمگیر با امیدهای واهی دست و پا کند. ببینید که ما را چه میشود!
23 h ·
واپسین باری که چنین دیالوگ و گفتگویی را به یاد میآورم در رسالههای افلاطون از زبان سقراط بود که با شگرد ویژهی خودش و ابزار نادانی آغاز میکرد به گشودن بحثی و سپستر نشان میداد که هماوردش چه حجم سترگی از «نادانی به نادانی خویشتن» را با خود حمل میکند. بابک مینا با صبر و خویشتنداری نشان داد که مخالفت با کوششهای خستگیناپذیر و روشنگرانهی یک زن سادهی آگاه به فجایع سرزمیناش (همچون مسیح علینژاد) و واکنش عصبی مخالفان او (رک: حملهی سهیل دولتشاهی به نوشتهی پیام یزدانجو) چه میزان از ادعاهای متناقض و خودویرانگر و بیمبنا را در دل خود پنهان دارد. از همگان خواهشمندم که وقتی بگذارند و این پاسکاری طولانی اما در عین حال کوتاه را بخوانند! ببینید ما با درونیسازی چه کلاف سردرگمی بدل به «ایرانی معاصر» شدهایم. ببینید پارهای هممیهنان ما (که حتی در بیرون مرزهای آن کشور بلازده هم میزیند اما از همهی خاستگاههای مصیبت تاریخیمان غیرتمندانه جانبداری میکنند) چقدر دچار جهل و بیشخصیتی و بیهویتی اند. ما کیستیم؟ چه میخواهیم؟ دنبالهرویِ چه کسانی هستیم؟ حمایتمان از انتخاب یک رئیس دولت در چند سال پیش به هماوازیمان با چه نوع سیاست و چه شیوهای از حکمرانی انجامیده است؟ و اینکه چرا از میان اینهمه حامی «اعتدال» محض رضای خدا یا بشریت یا هر نامی که میپسندید، حتی یک گروه در محکومیت نقض حقوق شهروندی ایرانیان و دخالت همهجانبه در کشتار بیرحمانهی مردمان سوری سراغ نداریم؟ ببینید چگونه رژیمی یکسره نامشروع توانست از مخالفخوانترین طبقهی جامعهی ایران برای خودش هواداران چشمگیر با امیدهای واهی دست و پا کند. ببینید که ما را چه میشود!
Payam Yazdanjoo
Hier à 20:23 ·
این همه موضعگیری دربارهی کارهای «مسیح علینژاد» بیدلیل نیست. بیدلیل نیست که سنتگرایان محافظهکار، ملیگرایان افراطی، اسلامگرایان پیشامدرن، و چپگرایان پسااستعماری مشغول مخالفت با «مسیح علینژاد» اند و آزادیخواهان و مدرنگرایانی به همین اندازه متنوع به ابراز موافقت با او پرداختهاند. «مسیح علینژاد» مجالی است برای آن که ایرانیها گرایشها و خواستههای خودشان را، با همهی پیچیدگیها، دقیقتر بشناسند. موافقت و مخالفت با «مسیح علینژاد» مهم است، چون موافقت و مخالفت با «مسیح علینژاد» نیست. «مسیح علینژاد» مجادلهای است بین سنتگرایان و تجددخواهان. به همین سادگی. و به همین دلیل، مهم است که ما در کدام سو، در کجای این مجادله، ایستادهایم.
Hier à 20:23 ·
این همه موضعگیری دربارهی کارهای «مسیح علینژاد» بیدلیل نیست. بیدلیل نیست که سنتگرایان محافظهکار، ملیگرایان افراطی، اسلامگرایان پیشامدرن، و چپگرایان پسااستعماری مشغول مخالفت با «مسیح علینژاد» اند و آزادیخواهان و مدرنگرایانی به همین اندازه متنوع به ابراز موافقت با او پرداختهاند. «مسیح علینژاد» مجالی است برای آن که ایرانیها گرایشها و خواستههای خودشان را، با همهی پیچیدگیها، دقیقتر بشناسند. موافقت و مخالفت با «مسیح علینژاد» مهم است، چون موافقت و مخالفت با «مسیح علینژاد» نیست. «مسیح علینژاد» مجادلهای است بین سنتگرایان و تجددخواهان. به همین سادگی. و به همین دلیل، مهم است که ما در کدام سو، در کجای این مجادله، ایستادهایم.
http://archive.radiozamaneh.com/reflections/2012/04/19/13392/
پاسخحذف