تا تاتارهای موی تو پرسشهای باد را پریشان کنند
غولِ مغولپشتِ آینهِ سرخ
غش کرده است
غولِ مغولپشتِ آینهِ سرخ
غش کرده است
...
این درختِ سنجد خواهرِ من است: خواهرِ سنتفمی!
هر شب به دیدارش میروم و با هم خوش و بش میکنیم!
به ستار وکیل
شاعرانِ ما بیشتر در بارهِ درخت احساساتی شدهاند( تو قامتِ بلندِ تمناییای درخت! زیباییای درخت! و از این حرفها!)حال اینکه درخت، هستِ بسیار هوشمند و حساس و با عاطفهای است! عاطفههایی فراتر از نیک و بد! من درختهایی دیدهام که برای رسیدن به نورِ آفتاب واقعا در خشونت دستِ هر گنگستری را پشتبند میکنند! آنها میتوانند درختهای دیگر را خفه و پست و سایهنشین کنند! با اینهمه آنها در شبکهِ به همپیچیدهای از ریشهها به هم کمک میکنند و برای هم خوراک میفرستند! زمانی قبیلهای یهودی را خشمِ یهوه محاصره میکند! آن شقی در انتظارِ تسلیمِ آنها از شدتِ گرسنگی و تشنگی چشم به دروازهها توبهگشا میدوزد! زمانها میگذرد و آنها همچنان میانِ دژ میمانند! دیرتر که همه چیز تمام میشود او آنها را میبخشد! فضولی از فاضلی نبوی میپرسد چرا آن خدای دیوانه خشم گرفت و سپس بخشود! این یکی گفت: چون هر یک از آن مردم در هنگامِ تنگی میانِ خانهِ خود و همسایه سوراخی کند و از آن راه همه با هم داشتنیهای خود را بخش کردند و آنهمه مدت کسی تنگدست نماند! خدا این را دید و آنها را ستود و بر آنها رحم آورد!
خداوحش این حرفها به شاخاش هم نیست ولی یک چیز را بس جدی میگیرد که حتا ملعونترینِ درختان هم از بهترینِ آدمیان بهتر است! او مثلا فحشکاری بیمورد عیسی ناصری به انجیرِ نر در اناجیل را هرگز نمیبخشاید: آن تخمِ خدای حواسپرت میخواست از انجیر نر میوه بچیند انجیر هم گفت بیا تخمام را بخور!
من مهربانیهایی از درختها دیدهام که گفتنی نیست! آنها در هنگامههای هولناکِ سوگِ عزیزانام یا آنوقتها که افسردگی مرا تارومار میکرد به من یاد دادند که نه تنها از حرفزدنِ با آنها شرم نکنم بلکه آن را طبیعیتر از ولحرفی با آدمها بدانم! با درخت نمیشود پر حرفی کرد! زود با صدای بادی که در شاخههایش میپیچد یا با یکی از آن رقصهای چندین میلیونساله هوشِ تو را دستکاری میکند و با صدای خودت با تو حرف میزند!
چند تن از درختانامدوستانامخویشانام:
بیبلمادردرخت
مصکدادادرخت
هزارهِ ایستاده
هزارهِ خفته
ابردرخت باگاستریت
درختدرخشِ رقصها
شهبانودرخت
اشرفبیمخدرخت
آنتیناموسبن!
دو سه تا دیگر هم هست که هنوز گوشهای تو تابِ شنیدنِ نامهای آنها را ندارد!
یادت باشد که آنها گاهی دشنامها و متلکهای جانسوز هم نثار میکنند به دل نگیر دو برابرش را به آنها پس بده ولی فراموش نکن که با درختان اصل بر لحن است نه معنی و مفهوم!
به آنها بدترین فحشها را با لحنی چنان عاشقانه بده که به رقص آیند!
دوستی و همگفت و شنفتی با درختان را بیازما و روزی با من از آن آزمون حرف بزن!
چه شاد شدم که مرا به گفتن از آن خویشان انگیختی!انگیختی!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر