اندر " ذات و ذریّت"ِ وزنهبرداری که پس از سرِ دستبردنِ چند برابرِ وزنِ خود، ممکن است اندکی شایستهِ لطفِ من باشد آنهم با اگر و مگرهای زیر:
-هشتصد و هجده بار پس از بر زمینافکندنِ وزنهها بگوید مرگ بر هر که من میگویم!
-سرِ موضعِ استراتژیکِ من باشد!
-توی باغِ حقیقت باشد!
-سعادتِ عضویت در سازمانِ جوانانِ تنها حزبِ نجاتبخشِ بشریت را دارا باشد!(حقِ عضویت فراموش نشود!)
-بندش به حرم باز نشود!
-با نظرکردههای عربستان و اسرائیل مهربان باشد!
-قولِ شرف و ناموس بدهد که بشار اسد و خامنهای را خفه کند!
-مدالاش را به قوم و "نژاد"ِ خوشذات و ذریّتِ خودش در سراسرِ جهان هدیه کند!
-ماچو نباشد هیچ، اسوهِ مبارزهِ فمینیستی هم باشد و پرچمِ رنگینکمان بر دوش، روزی سیصد و سیزده بار بگوید: ژو سوی"ال-جی-تی-بی"!(کجاییای مفتشِ بزرگ!)
...
حیف که این پهلوانان،همه چیزکامل و سرِ موضعِ استراتژیکِ من نیستند و تنها بلدند که چند صد کیلوگرم وزنه را سرِ دست ببرند!
آخر این هم شد کار!
قباحت دارد!
مدال را باید به شعور و آگاهیِ طبقاتیقومیحقیقیِ افراد داد!
....
چون نیک بنگری، ورزندهِ ورزشِ ارزشی از نظرِ جیمالف چنین کسی است وگرنه ارزندهِ مدال که هیچ، حتا تیپا هم نیست!
مهمترین هنرِ کیانوش رستمیسهراب مرادیها قهرمانی در المپیک است!
این از بختِ بدِ آنان است که جیمالف ایرانی را که آنها نمایندگی میکنند اشغال کرده!
این "سنت"ِ پیشکشکردن مدال و جایزه به ملت و امامِ زمان و شهیدانِ حرم یا چنانکه آرزو میشود به قوم و طبقه و غیره کارِ بسیار هجوی ست:
یکی دویست سیصد کیلو وزنهِ خشک و سرد و سفت را سرِ دست میبرد این از نیرو و همت و پشتکارِ اوست و شایستهترین فرد هم برای نگهداشتنِ آن مدال خودِ او! ارزش این جوانان در رادیکالیسم و آگاهی سیاسی آنها نیست! از یک آگاه یا رادیکالِ سیاسی هم کسی انتظار ندارد که ستارهِ المپیک شود! ما به دلیلِ چندگانگیهای ایدئولوژیک و و کینههای سیاسی یا قومی گاهی از ورزشکاران خودمان، چشمداشتهای غریبی داریم! توجه هم نداریم که کیانوش رستمی عباس کیارستمی نیست! انگار خرابکردنِ ذهن و زبانِ آنهمه شاعر و نویسنده و هنرمند با تحمیلِ خرافهِ تعهدِ ایدئولوژیک بس نبود حالا نوبتِ ورزشکاران است! همین سنتِ کشکی را هم اصحابِ آلاحمد با قهرمانِ سیاسیساختن از تختی رایج کردند! بد نیست اگر ورزشکاری وجدانِ سیاسیاجتماعیِ درست و درمانی هم داشته باشد ولی این ربطی به درخششِ او در کارش ندارد!
ما چارهای جز ایدهآلزدایی از دیگران به ویژه آدمهای حرفهای نداریم:(آن بحثِ شومِ تعهد و تخصص، تنها به کارِ تصفیهها و تسویه حسابهای خونینِ رژیم آمد!) دیگران مومِ نرم اراده و اختیارِ ما نیستند: چطور است که خودمان برای خودمان ایدهآل باشیم!
حیف است که آنها به جبر یا اختیار، مدالهایشان را به فرمودهِ رژیم اهدا میکنند یا غرق در بچاپبچاپِ ناشی از افتخار و سرسپردگی میشوند!
حیف است ولی آنها اهلِ عضلهِ پرورده برای پیروزیاند و نه قهرمانِ ذهن و زبان و شعور و وجدان!
مهمترین هنرِ کیانوش رستمیسهراب مرادیها قهرمانی در المپیک است و نه تختی یا شعبانبیمخشدن!
البته خیلی افسوس دارد که یک پهلوان چماقچیِ کودتا شود!
این چیزها انتظارهای ماست از کسانی که ما نیستند خودشان اراده و اختیار دارند!
تا کنون یک بوکسور یا وزنهبردار یا کشتیگیر به من نگفته چگونه شعر بگویم و به کی هدیه کنم من چرا به او بگویم!
شخصاً از این شیوهِ پدرانهِ دیگران را حمالِ آرزوهای خودپنداشتن خسته شدهام!
شخصاً از این شیوهِ پدرانهِ دیگران را حمالِ آرزوهای خودپنداشتن خسته شدهام!
.
از امروز، روزی سیصد کیلو بلند میکنم و جیمالف به تخمام هم نیست!
مدالِ من چی شد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر