۱۳۹۵ شهریور ۷, یکشنبه

پس با این اوص


پس با این اوصافِ ژرف
اقیانوس هم استاتوسی بیش نیست:
استاتوسِ منجمدِ شمالی
استاتوسِ منجمدِ آرام
استاتوسِ منجمدِ اطلس
استاتوسستانِ جوشانِ هند
استاتوسِ منجنوبیمدِ مسطح
چه مارهای آنتی‌شرنگی! به‌به!
به کوریِ چشمِ ولادیمیرهای روسیه
اینهم قارهِ استاتوسیه!

۱۳۹۵ مرداد ۲۹, جمعه

بغضِ بوق‌های ناتو



بغضِ بوق‌های ناتو از مرگِ کودکانِ سوری نیست!
آنها آنقدر در این و آن سوی جهان کودک
کشته‌اند که اگر نکشند خمار می‌‌شوند!
آنها از چیزی دیگر سوگوارند!
سوگوار هم نه!
خشمگین و افسرده: تنها در همین حمله‌های تازه بیش از دو هزار از کودکانِ ریش و پشمکیِ انفجاری‌انتحاری‌مزدورِ خود را از دست داده‌اند!
برای همین است که اینهمه احساساتی شده‌اند!
این تروریست‌ها برای آنها سرمایه‌ای ‌ست که سوخته و دودِ هوا شده و نقشه‌های آنها را تا چندی به با‌د داده!
طفلکِ معصوم عمران، را بهانه کرده‌اند تا من و تو احساساتی شویم: اگر همه یک عکس را در سراسرِ جهان پست کنند آن عکس، آنهم چه عکسی‌، عکسِ کودکیِ انسانیتی بی‌ دفاع و خونین و مالین و له‌ و لورده و مبهوت، در روانِ میلیارد‌ها انسان رسوخ خواهد کرد و همه را تکان خواهد داد و اینجاست که شاعرانِ آبکی‌ و نویسندگان استاتوس‌ناکِ همهِ کشور‌ها در همهِ رسانه‌ها به جوش و خروشی حال‌به‌هم‌زن گردِ همین عکس برای دو روز و هشت ساعت و هجده دقیقه به داد و فغان خواهند خاست تا ناتو با ناتو‌گری همیشگی‌ اش"چاره"ای بیندیشد و زمینه‌های فراخ‌تری برای کودک‌کشی‌ بچیند!
تنها در دو سه حملهِ گذشتهِ اسرائیل به غزه دو سه هزار کودکِ فلسطینی کشته شده‌اند!
این شاعرانِ یخ در بهشت‌روی منقل کجا بودند؟
تنها در همین اشغالِ هوایی‌ِ یمن، عربستان سعودی هزار و صد و بیست و یک کودک کشته‌سوخته به هوا‌ی فنا فرستاده است!
یونیسف و سازمان بان کی‌ مونِ بی‌عرضه هم حتا به خشم و خروش آمدند!
عربستانِ"رئیس شورای حقوقِ بشر"ِ همان سازمان، روزِ روشن آنها را تهدید کرد و با پول دهان‌هایشان را بست و هیچ شاعر و استتوسیستِ حقوقِ بشر‌ناکی نگفت آخ! آخه واس چی‌؟
کودکانِ "راستین"ِ ناتو و گنگستر‌های منطقه‌ای همدست‌اش نه کودک‌اند و نه سوری و نه هیچ ربطی مگر از راهِ تبلیغاتِ ناتو، به "دموکراسی و آزادی"دارند!
هر کدام از آنها به اندازهِ بافتِ یک جانماز ریش دارند و از گوشهِ خیابانی یا روستائی یا زندانی یا تیمارستانی(بیشتر آنها دست کم در اروپا از خرده جنایت‌کارانِ شناخته شده بوده‌اند!)می‌آیند! مشهورترین‌شان از: عربستان‌سعودی‌سعودی‌سعودی‌وهابی‌وهابی‌وهابی، امارات‌اماراتِ وهابی،تونس، مغرب، عراق، الجزایر، چچن، قطر‌قطر‌قطر‌قطرِ وهابی،، ترکستان(سینگ‌کیانگِ چین)تاجیکستان، افغانستان، پاکستان، موریتانی، اردن، چاد، مالی، آلمان، بریتانیا‌ی صغیر، فرانسه، دانمارک‌، نروژ، سوئد، استرالیا، آمریکا، فلسطین، ترکیه، ترکیهِ اخوانی‌اردوغانی،آفریقای جنوبی و آفریقا‌های دیگر...
دیگر کار از لولوخرخره‌بازی و پوتین و "سردارِ عارف" و این مزخرف‌هایی‌ که آ‌لِ ناتو‌ی ایرانی‌-منطقه‌ای به هم می‌‌بافند گذشته: ناتو به بهای هلوکاستیدنِ خاور میانه می‌‌خواهد که آن را به دلخواهِ خود بیاراید و به سوی ایران و روسیه و چین خیز بردارد و جبهه‌ِ برابر‌ش هم اگر اینجا نایستد در خانه‌هایش او را خواهند خواباند و از رویش خواهند گذشت!
از همه تسلیمِ مطلق می‌‌خواهند برای بردگی در یک جهانِ یکریخت‌شده!
جیم‌الفِ کثافت، سوریهِ بعثی و روسیه‌ای که بدتر از آمریکا نمی‌‌تواند باشد و چینِ برده‌خانه والمارت، آن اقیانوسِ جغرافیا و انسان، که دارای پیشینهِ پنج هزار سال خود‌داری و پرهیز از مزاحمت برای همسایگان(به استثنا‌ی تبت که داستانی دیگر دارد!)است همواره یکسان نخواهند ماند با اینهمه حتا در همین وضع و حالی‌ که هستند هم نشانه‌هایی‌ از یک جهانِ هنوز همریخت‌نشده‌اند!
آنها از درون دیگر خواهند شد: دیگر‌شدن از بیرون پیوستن به سالادِ تک‌مادهِ ناتو و صهیونیسم همانا نظمِ نوینِ جهانی‌ است: سروس‌ها با سطل‌های رنگ برای رنگین‌کردنِ انقلاب‌هایشان گوش به زنگ ایستاده‌اند!
البته بازیِ رنگ‌ها دیگر کهنه شده: کودکانِ عراق، افغانستان، پاکستان، لیبی‌، مالی، سوریه و...پیش از آن که پر‌پر شوند تنها رنگِ خون و آتش و خاک می‌‌شناسند!
واگیردار‌شدنِ این ویرانی به سودِ هیچکدام از مردمانِ این کشورها نیست: تنها در زمانِ مغول بود که کسی‌ چون حافظ می‌‌توانست چنینمصرع‌های هولناکی بسراید: رو شکر کن مباد که از بد بتر شود:
مرده شوی آن دمکراسی و آزادیایرا ببرند که جبهه‌ النصره و داعش و احرار‌الشا‌م و جنود الخوف برای دیگران به ارمغان بیاورند: "مناطق‌الخلافه"ِ عراق و سوریه مزهِ چنین داعش‌کراسیای را چشیده‌اند!
ببخشید!
ما دمو‌ی شما نیستیم این کراسی را نمی‌‌خواهیم!
ما خودمان گونه‌ای دیگر از آن را داریم و آن را تا حدودی می‌‌شناسیم و خواهیم دانست که چگونه روزی وبا‌ی بومی را از سرزمینِ خود برانیم!
وبا روی وبا طاعون روی طاعون کوفت روی کوفت برجِ زهرِ ما‌ر روی برجِ زهرِ ما‌ر نمی‌‌خواهیم حتا اگر بی‌‌بی‌سی برایمان بخواهد!
ژئوپلیتک‌مندانه دیگر وقتِ بیطرفی گذشته وقت طرفدار‌ی به سبک و سیاقِ ایمانی‌-ایدئولوژیک هم: جهانِ تک‌قطبی در این دو سه دهه خودش را بی‌ هیچ ماسک و تعارف و پرده پوشی‌ای نشان داده و آنچه از باشندگانِ زمین می‌‌خواهد چیزی جز تسلیمِ بی‌ قید و شرط نیست: دقیقا به همان سبک و سیاقِ اسلام، و کسانی‌ با همان سبک و سیاقِ اسلامی هم طلایه‌دارِ جبهه‌ِ آشکار‌ش هستند: داعش، جبهه‌-النصره، احرار و اجناد و اجساد المستقبل و هزار نامِ کثیفِ منطقه‌آلا‌ی دیگر...روز روشن، زیرِ جنگلی از چشمِ ماهواره‌ها با تویوتا‌ها و تیربار‌ها و توپ و تانک‌های آخرین‌سیستم پیش می‌‌روند و اشغال می‌‌کنند و می‌‌سوزند و می‌‌کشند و زن و کودک را به بردگی و کنیزی می‌‌برند و الله‌اکبر‌گویان به آنها تجاوز می‌‌کنند!
خاور میانه‌ای‌ها در گروه‌های میلیونی آواره و پناهنده می‌‌شوند و اسرائیل از آمریکا و اروپا‌ی غربی و شرقی‌، به ویژه اوکراین "یهودی"وارد می‌‌کند: در همین چند سالِ گذشته تنها از اوکراین دویست و پنجاه هزار یهودیِ بلوندِ چشم‌آبی وارد کرده است!
اینها خانه و باغ و فضای سبز و خلاصه یک کشورِ فراخ با امکاناتِ فتح و فراوان می‌‌خواهند و کشمکشورکِ مافیایی کوچکی چون اسرائیل(تنها کشورِ بی‌ مرزِ جهان! چرا؟)اینها اسرائیلِ بزرگنده‌دراز‌کلفت‌چاق‌منطقه‌گیر می‌‌خواهند!
بلندی‌های جولان و غزه روی جوّ و اقیانوسی از نفت و گاز خوابیده و اسرائیل اینها را می‌‌خواهد سوریه و اردن و عراق و حتا ترکیه را هم می‌‌خواهد اسرائیل می‌‌خواهد پس اشغال می‌‌کند!
می‌ دانی چرا ناتو‌مآب‌ها و نه مردمِ دلرحم و شاعرانِ آبکی‌، عکسِ عمران به دست دارند شانه به هق‌هق می‌‌لرزانند:
"بک‌فایر" و "کلاغِ سیاه"ِ روسکی‌ها خوابِ آنها را در حلب و جاهای دیگر آشفته!
آنها ماسکِ دلنازک‌ اشک‌دمِ مشک زده‌اند ولی‌ پشتِ ماسک به اشک‌ و آه‌ِ من و تو می‌‌خندند!
روسیه از پارسال واردِ جنگ شد در پنج سالِ گذشته آیا پراکسی‌های غرب و وهابی کودکانِ سوریه را ناز می‌‌کرده‌اند!
خانهِ پدوفیل‌ها بهتر است برای ما شعارِ "کودک رفت" ندهد!
چون نیک بنگری جبهه‌ِ روسکی‌جیم‌الفی‌بعثی‌کمونیست‌کاپیتالیستیِ چین اصلا از روبرویی‌هاشان بدتر نیستند!
من از هیچکدامِ آنها خوشم نمی‌آید اما ناتو و صهیونیسم اگر در خاور میانه ایستانده نشوند از روی همه خواهند گذشت!
چنین مباد!
...

۱۳۹۵ مرداد ۲۵, دوشنبه

دم




به بدری مو


می‌ دمم در دم
در دمِ دمان می‌‌دمم دم به دم
می‌‌دمم در دم‌های دم‌به‌دم‌آ ین ده
دم‌های دمن ده همبرهمدردرهم برهم
دمِ درِ باغ
دمِ نمناکِ بوسه‌
دمِ سینه‌سوزِ آدم
دمِ سرخِ روان
دمِ الف‌در‌میان
دمِ زبانِ هدر
دمِ دودمانِ لوله‌ها
خود‌دمبا‌د‌کنکِ جهنده
دمِ سینه‌خیزِ گزنده
دمِ عدم
دمِ قدم
دمِ عدم‌زنان در قدم‌سوگند به اپم‌نپات و کلم‌خوردن
که دیگرهرگزهمیشه همین دم
دمِ مقدم بر عدم
دمِ هادر‌الدما
دمِ بخار‌آگینِ آش و لاشی که نخاله‌تاریخ داد به خورد‌م یک وجب روح نشست رویم پا نشد پا نمی‌‌شود تا خاستنِ دود از {فسیل و میخ‌سایه و آیهِ لعن و لایک از پاپیروس و لوح و الکتا‌ب و لپ‌تاپ
دمِ مطنطنِ دما‌مه‌
دمِ دمادم
دمِ دمدار و ندمدار
دمِ ندیده
دمِ سرد و گرم و ولرمِ روزگار‌چشیده
دمِ زهمِ زباد
در لغتنامهِ دهخدا
در دمِ با
دمِ بی‌
می‌ دمم

۱۳۹۵ مرداد ۲۴, یکشنبه

یکی‌ آمده می‌‌گوید


به مهندس بزرگ


یکی‌ آمده می‌‌گوید من
مرگ را اداره می‌‌کنم
مرده‌های تنبل را اخراج
به جایشان مرده‌هایی‌

ایستاده می‌ نشانم
مرده‌هایی‌ رویزیونیست
وفادار به اصول مرگ
مرگ مهندسی‌ شده
یکدفعه گورها

گهواره شدند
جمجمه‌ها روده بر
اسکلت ها 
یکصدا گوزیدند
چرا؟

اندر " ذات و ذریّت"ِ وزنه‌برداری که


اندر " ذات و ذریّت"ِ وزنه‌برداری که پس از سرِ دست‌بردنِ چند برابرِ وزنِ خود، ممکن است اندکی‌ شایستهِ لطفِ من باشد آنهم با اگر و مگر‌های زیر:
-هشتصد و هجده بار پس از بر زمین‌افکندنِ وزنه‌ها بگوید مرگ بر هر که من می‌‌گویم!
-سرِ موضعِ استراتژیکِ من باشد!
-توی باغِ حقیقت باشد!
-سعادتِ عضویت در سازمانِ جوانانِ تنها حزبِ نجاتبخشِ بشریت را دارا باشد!(حقِ عضویت فراموش نشود!)
-بندش به حرم باز نشود!
-با نظر‌کرده‌های عربستان و اسرائیل مهربان باشد!
-قولِ شرف و ناموس بدهد که بشار اسد و خامنه‌ای را خفه کند!
-مدال‌اش را به قوم و "نژاد"ِ خوش‌ذات و ذریّتِ خودش در سراسرِ جهان هدیه کند!
-ماچو نباشد هیچ، اسوهِ مبارزهِ فمینیستی هم باشد و پرچمِ رنگین‌کمان بر دوش، روزی سیصد و سیزده بار بگوید: ژو سوی"ال‌-جی‌-تی‌-بی‌"!(کجایی‌ای مفتشِ بزرگ!)
...
حیف که این پهلوانان،همه چیز‌کامل و سرِ موضعِ استراتژیکِ من نیستند و تنها بلدند که چند صد کیلوگرم وزنه را سرِ دست ببرند!
آخر این هم شد کار!
قباحت دارد!
مدال را باید به شعور و آگاهی‌ِ طبقاتی‌قومی‌حقیقی‌ِ افراد داد!
....
چون نیک بنگری، ورزندهِ ورزشِ ارزشی از نظرِ جیم‌الف چنین کسی‌ است وگرنه ارزندهِ مدال که هیچ، حتا تیپا هم نیست!
مهم‌ترین هنرِ کیانوش رستمی‌سهراب مرادی‌ها قهرمانی در المپیک است!
این از بختِ بدِ آنان است که جیم‌الف ایرانی‌ را که آنها نمایندگی می‌‌کنند اشغال کرده!
این "سنت"ِ پیشکش‌کردن مدال و جایزه به ملت و امامِ زمان و شهیدانِ حرم یا چنانکه آرزو می‌‌شود به قوم و طبقه و غیره کارِ بسیار هجوی ‌ست:
یکی‌ دویست سیصد کیلو وزنهِ خشک و سرد و سفت را سرِ دست می‌‌برد این از نیرو و همت و پشتکارِ اوست و شایسته‌ترین فرد هم برای نگهداشتنِ آن مدال خودِ او! ارزش این جوانان در رادیکالیسم و آگاهی‌ سیاسی آنها نیست! از یک آگاه یا رادیکالِ سیاسی هم کسی‌ انتظار ندارد که ستارهِ المپیک شود! ما به دلیلِ چندگانگی‌های ایدئولوژیک و و کینه‌های سیاسی یا قومی گاهی از ورزشکاران خودمان، چشمداشت‌های غریبی داریم! توجه هم نداریم که کیانوش رستمی عباس کیارستمی نیست! انگار خراب‌کردنِ ذهن و زبانِ آنهمه شاعر و نویسنده و هنرمند با تحمیلِ خرافهِ تعهدِ ایدئولوژیک بس نبود حالا نوبتِ ورزشکاران است! همین سنتِ کشکی‌ را هم اصحابِ آ‌ل‌احمد با قهرمانِ سیاسی‌ساختن از تختی رایج کردند! بد نیست اگر ورزشکار‌ی وجدانِ سیاسی‌اجتماعیِ درست و درمانی هم داشته باشد ولی‌ این ربطی به درخششِ او در کارش ندارد!
ما چاره‌ای جز ایده‌آل‌زدایی از دیگران به ویژه آدم‌های حرفه‌ای نداریم:(آن بحثِ شومِ تعهد و تخصص، تنها به کارِ تصفیه‌ها و تسویه حساب‌های خونینِ رژیم آمد!) دیگران مومِ نرم اراده و اختیارِ ما نیستند: چطور است که خودمان برای خودمان ایده‌آل باشیم!
حیف است که آنها به جبر یا اختیار، مدال‌هایشان را به فرمودهِ رژیم اهدا‌ می‌‌کنند یا غرق در بچاپ‌بچاپِ ناشی‌ از افتخار و سرسپردگی می‌‌شوند!
حیف است ولی‌ آنها اهلِ عضله‌ِ پرورده برای پیروزی‌اند و نه قهرمانِ ذهن و زبان و شعور و وجدان!
مهم‌ترین هنرِ کیانوش رستمی‌سهراب مرادی‌ها قهرمانی در المپیک است و نه تختی یا شعبان‌بیمخ‌شدن!
البته خیلی‌ افسوس دارد که یک پهلوان چماقچیِ کودتا شود!
این چیزها انتظار‌های ماست از کسانی‌ که ما نیستند خودشان اراده و اختیار دارند!
تا کنون یک بوکسور یا وزنه‌بردار یا کشتیگیر به من نگفته چگونه شعر بگویم و به کی‌ هدیه کنم من چرا به او بگویم!
شخصاً از این شیوهِ پدرانهِ دیگران را حمالِ آرزو‌های خود‌پنداشتن خسته شده‌ام!
.
از امروز، روزی سیصد کیلو بلند می‌‌کنم و جیم‌الف به تخم‌ام هم نیست!
مدالِ من چی‌ شد!





۱۳۹۵ مرداد ۲۲, جمعه

می‌ دمم در دم


می‌ دمم در دم
در دمِ دیگر می‌‌دمم
دم به دم می‌‌دمم در
دم‌های دم‌به‌دم‌آینده
پی‌ِ در پی‌ِ هم 
درهم میدمبا‌د‌کنکند
دمبا‌د‌کنکان خاک را
ترک می‌‌کنند می‌ ترکند
درک می‌‌کنم می‌ ترکم
به به
بیهودگیِ وقت
بی‌ وقتی‌ِ هوده

امروز دهان‌ام یک استخوان زایید!


امروز دهان‌ام یک استخوان زایید!
لبخندم سوراخ شد!
بسیار غمگیندرد شدم!
با تایلونل ساختم چون آرام‌بخشِ شرنگ‌افکن زخمِ معده و اثنا عشر‌م را حشر‌ی می‌‌کند!
حالا می‌‌بینم که به زودی لبخندم سوراخ‌تر هم خواهد شد!
احساس می‌‌کنم که به پایان روزگارِ لبخندِ خود رسیده‌ام!
اکنون این دو سطر را از دو هزار و یازدهِ فیسبوکی دیدم آمدم بخندم خند از لب‌ام ریخت کسِ استخوان‌ام سوخت:

ای نادانی، در تو نانی هست که اگر ارسطو بخورد هر دندان‌اش دکان نانوائی می‌‌شود!
 دهان است این یا بازار شاطران!

۱۳۹۵ مرداد ۱۷, یکشنبه

کاش در آن سنتِ مرضیهِ آلمانی‌






کاش در آن سنتِ مرضیهِ آلمانی‌، اندکی‌ نقدِ آنتی سمیتیسمِ "دنیای یهودی‌مسیحی‌ِ صهیونی"علیهِ عرب‌ها و همهِ کسانی‌ که به خود جراتِ مخالفت با توتالیتاریسمِ ایدئولوژیکِ صهیونیست‌ها بدهند هم مرسوم بود! میانِ روشنفکر‌های ایرانی‌-آلمانی‌ کسانی‌ هم هستند که هنوز جهان را با دور و نزدیک‌بین‌های پالیتیکال‌کارکتیسمِ تلقین یا تحمیل‌شده بر آلمان یا پذیرفته‌شده از سوی آن می‌‌بینند!(البته ممکن است که تا قرن‌ها بعد هم چوبِ نازیسمِ پیشینیان‌شان را بخورند!) مثلا آنها هنوز عادت دارند که همه چیز را با همان متر و معیار‌های صهیونیست‌ها علیه نازی‌ها ببینند:و به تقلید از آنها که از هر کس که خوششان نیاید به او لقبِ هیتلر می‌ دهندو کشور و ملت‌اش را به خاک و خون می‌ کشند در آسانگیرانه‌ترین حالت، او را آماجِ دشنام‌های شیک به زبان‌های غربی می‌ کنند! هنوز از نظرِ آنها تنها و تنها یک قوم در خطرِ انقراضِ پیوسته است و دیگران اشقیایی هستند در خدمتِ این "فتنه"! شعر و ادبیات برای آنها در همان زمان در‌جا می‌‌زند! حتا اگر یک برندهِ نوبلِ ادبیات، اندکی‌ ناپرهیزی کرده و بگوید بالای چشمِ اسرائیل بی‌ آبرویی است فورا همهِ آلمانی‌‌های دزانفکته پالیتیکال‌کرکت به فرمانِ "پاپِ ادبی‌"(البته که یکی‌ از فرزندانِ ابراهیمِ بی‌ زمان!)بسیج می‌‌شوند و ناگهان پیرمردِ مایهِ بالندگی آلمانی‌‌ها تبدیل به یک جوانِ اس‌ اسیِ پیشین، یک آنتی سمیتیستِ مادر‌زاد و یک احمدی‌ نژادِ آلمانی‌ می‌‌شود که اگر پوزش نخواهد ممکن است سیتیزنشیپ‌اش هم کنسل شود! خانم سیما راستین اگر زمانی‌ که شوونیست‌های صهیونی، ژورنالیستِ بسیار تیز و اندیشمندی چون "کن یبسن" را که اتفاقا بیشتر از ایشان به سنتِ نقدِ ایدئولوژیِ آلمانی‌ پایبند است به جرمِ آنتی سمیتیسم(مخالفت با جنایت‌های اسرائیل)از رادیو تلویون آلمان اخراج می‌‌کردند اندکی‌ منشِ انتقادی و روشنفکری نشان داده و بر اخراج‌کنندگانِ او شوریده و از حقِ آن شخص دفاع کرده بود می‌‌شد او را ارجمند‌تر شمرد ولی‌ ایشان و همگن‌هایش زیرک‌تر از آن هستند که با اصلِ شوونیسمِ جهانگیر در بیافتند! هنرِ آنها در افتادن با خرده شونیست‌های نه سر و نه تهِ پیازِ جهانِ سوم است! این سیما مهناز‌خانم‌ها و آقایانِ همفکرشان بیش از آنکه واقعا دغدغهِ راستی‌ داشته باشند مهارتِ شنا در"مین‌استریم" دارند! آنها عمیقا از ورود به آب‌های بیگانه می‌‌پرهیزند! در همین فیسبوک، خانم‌آقایانی از دوستانی که دیرتر آشکار شد حتا فرند‌لیست‌انباز‌های درستی‌ هم نیستند هستند که به خاطرِ بدگلِ پر روی نتانیاهو مرا حذف کردند! به این جور روشنفکر‌ها نمی‌‌توان احترام گذاشت! آلن درشویچ، قانون‌سالار و دانشمندِ بسیار جدی و معتبر‌ی ‌ست که سایهِ دراز‌دستِ خودش و هم‌قبیله‌هایش روی هاروارد و دیگرِ دانشگاه‌های آمریکا سنگینی‌ می‌‌کند! با اینهمه کم نیستند کسانی‌ که چوبدستیِ سیرسهِ او به تنشان خورده و آنها را از استادانِ دانشگاه تبدیل به شهروند‌هایی‌ بیکار و بی‌ آیندهِ شغلی‌ کرده! یک نمونهِ "کوچک": نورمن فینکلشتین! آیا می‌‌شود به دانشمندِ جدی و معتبر‌ی چون درشویچ و هم‌قبیله و همکارِ او ابرهام فکسمن،رئیسِ پیشینِ گشتاپوی روانی‌-ایدئولوژیکِ صهیونیست‌ها در آمریکا(آنتی دیفمیشن‌لیگ)که کارِ اصلی‌‌اش از کار‌انداختنِ فکر و سخنِ مخالف با اسرائیل و اندیشهِ دفاع از فلسطینی و عرب بوده و هست احترام گذاشت؟ وقتی‌ چنین کسانی‌ دشنام‌های دانشگاه‌پسند را علیهِ این و آن به کار می‌‌برند باید از نام‌ها دش‌زدایی کرد! خانم سیما راستین، مرغ خوشخوانِ یک قفسِ آشناست! بیرون از آن قفس آواز از یادش خواهد رفت! اندکی‌ مناقشه در مثل: این دانشمند مرا یادِ دانشمند‌های جدی و محترم جیم‌الف هم می‌‌اندازد که بی‌ رژیمِ مربوطه‌شان کسی‌ آنها را به بازی نخواهد گرفت! کسانی‌ که خود را به یک ایدهِ چندینگانه‌نما با رواجِ همه جا یکسانِ جهانی‌ الصاق می‌‌کنند را نمی‌‌توان پلورالیست‌هایی‌ ایده‌ال پنداشت! آیا هرگز می‌‌توان از این جدی‌های معتبر انتظار داشت که حکومتِ آلمان را به خاطرِ بخشیدنِ زیردریایی‌های اتمی‌ و دیگر سلاح‌های هولناک به اسرائیل متهم به شوونیسم و فاشیسم و پرورشِ روحیهِ نازی‌وارِ جنگیِ نیروبخشِ آپارتاید کنند؟ آیا یک بار از آنها شنیده شد که تنبیه‌کردنِ ملت‌های بیچاره به خاطرِ حکومت‌های ناخودی‌شان بدترین گونهِٔ جنایت در حقِ بشریت است! برژینسکی و مادلن آلبرایت در چشمِ این موجودات اصلا شگفت‌انگیزی نیستند که به آتشِ جهاد‌کشیدنِ خاور میانه و کشتنِ نیم‌میلیون کودکِ عراقی از گرسنگی و بی‌ دارویی را برای رسیدن هدف‌های خودشان درخورِ اعتنا نمی‌‌دانستند! از این بامِ دو هوایه بیزارم!


۱۳۹۵ مرداد ۱۶, شنبه

یه خونه





روزِ سه سالگیِ بیبل(باز‌نویسیِ شعر‌ی که همرو تصادفا پیدا‌م که و ویدی خونه‌مون سحشون نوشمنر، دوازده سیزده سالِ پیش)


یه خونه چشمه ی صدایه
یه خونه چشمِ سید‌آوایه
یه خونه سحته تا بسازه‌
یه خونه کودومِ دعایه
یه خونه بیبلِ حیاته
یه خونه سینهِ هوایه
یه خونه آینه‌ی تهاره
یه خونه نیگِ نینوایه
یه خونه سرخِ خون و شرمه
یه خونه گرمِ ماجرایه
یه خونه باغِ لاکتابه
سایه و نورِ خطِ آیه
یه خونه زمزمه‌یِ زمینه
وای و ویلا‌ی موی مایه
یه خونه  ای مونی صدا که
یه خونه صاحبِ صدایه
یه خونه دودِ شعله‌پا بو
ای خدا یه خونه کجایه؟

۱۳۹۵ مرداد ۱۱, دوشنبه

تتتررررعق...


تتتررررعق...
در کمالِ محالِ نزاکت
(بگفتا آن مترقی که از نردبانِ راقیهِ ارتقا افتاده ورهمی‌ترقید):

"ای ترقی‌!
ترقی‌!
ترقی‌!
می‌ زنم بهت تر‌ر‌ر‌ر‌ر‌ر!
می‌ کنم درت قی‌ ی‌ی‌ی‌ی‌ی!"


تهِ تو توطئه


تهِ تو توطئه طومار
می‌ خورد  چهره
در هم می‌‌کشد مار

باغ‌وحشی که شرنگ سروده است

  خانه  >  خاک  >  شعر  > باغ‌وحشی که شرنگ سروده است تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید      درآمدی بر اشعار حسین شرنگ و شعرخوا...