۱۳۹۶ دی ۹, شنبه

این "زیاد‌دیده"


در پاسخِ این فرستهِ دوست‌ام راضیه در تلگرام:
"من دهه پنجاهی هستم!
من پیتِ حلبی هم قد و قواره خودم را روی یخها به سوی شعبه نفت هُل داده ام !
من از صدای ضد هوایی ها نترسیده ام، به وجد آمده ام و بیخیال روی پشتِ بام آبشاری از گلوله های نورانی را در آسمان تماشا کرده ام !
من مدادِ سیاهِ "سوسمار"نشانم را آنقدر تراشیده ام که توی مُشتِ کوچکم جا شده و باز هم دست از سرش بر نداشته ام !
من توی دفترِ کاهی مشق نوشته ام !
من شبهایِ "وفات"ِ زیادی به عکسِ سیاه و سفیدِ آن منارهِ مسجد توی تلویزیون زُل زده ام و ناله تکرار شونده نِیِ عزا را تا آخرِ شب گوش داده ام !
من خیلی از شبها که برق رفته است شمع روشن کرده ام! و دزدکی اشکِ شمع را توی پیاله آب چکانده ام تا "بِسیرَد " !
من در سرمایِ زمستان لرزیده ام ,توی حیاطِ مدرسه وقتی آن قرآنِ جلد آبی با عکسِ یک مرغِ دریای توی دستم بود و آیه ها را روی آن خط "بُرده ام"!
من "پاترولِ" کمیته را دیده ام !
من رنگ زدنِ دستها را دیده ام به جُرمِ پوشیدنِ پیراهنِ آستین کوتاه !
من هم مدرسه ای ام را توی یک جعبه نئوپانی "تشییع " کرده ام ! هر دوشنبه , هر پنجشنبه ! بوی تعفنِ جنازه آدمیزاد را که گلاب هم پنهانش نمیکرد بارها استشمام کرده ام !
من به زور به نمازِ جمعه برده شده ام !
من بارها "گیرِ" پاسدارهای لباس سبز افتاده ام که پرسیده اند :اینجا چه کار میکنی؟! . آنجا که خیابان بود و من مجبور بوده ام از آن بگذرم!
من ویدئو را "قایمکی" دیده ام !
من نوارِ کاست را جاسازی کرده ام ! نواری که صدایِ"معین" رویَش ضبط شده بود ,با کلی خش خش و تق و توق !
من در عزایی چهل روزِه بوده ام ! چهل روز قرآن شنیده ام ! مدام
من کارتونِ سانسور شده دیده ام بارها و بارها !
من مدتها فکر کرده ام آن جوانِ عینکی با سِبیل کوچک,خودِ شیطان است که همه از کتابهایی که عکسِ او روی جلدش باشد میترسند !
من خیلی شبها جلویِ تلویزیون خوابم برده در انتظارِ تمام شدن سخنرانیهاِی پر از جمله هایِ بی سر و ته , تا فیلمِ سینمایی ببینم !
من "ریش قرمز " را بیشتر از خودِ "کوروساوا" دیده ام !
من " آهنگِ برنادت" را از بَرَم !
من با جنگ , ترس, تحریم , غم , شعار , سخنرانی , کمبود , عقده , چادر, زور , ریا, بلندگو , ریش , کوپن , دروغ و حسرت بزرگ شده ام و دارم پیر میشوم !"
...

این "زیاد‌دیده" ایندفعه حواسش نیست که ممکن است چنان چیزهایی‌ ببیند که از دیدن چشم‌هایش در آینه پشیمان شود: چاه در پیش و چاه در پس!
حکومت و ملت دست به یکی‌ کرده‌اند که ایران را بفرستند روی هوا، از طرفی کارد به استخوان‌ها رسیده و از طرف دیگر گروهی انقلابِ محمد بن سلمانی،نتانیاهویی‌ترامپی راه انداخته‌اند و فکر می‌‌کنند ایندفعه دیگر پیروزند!
خاور میانهِ امروز هیچ پیروزی ندارد مگر اسرائیل!
خامنه‌ای ابله و آخوند‌ها و پاسداران دزد هار‌ش از یاد برده بودند که ایرانی‌ در پایان هر دهه‌ای باز بر می‌‌خیزد حتا اگر بداند که باز با پوزه بر زمین می‌‌خورد!
خطرناک‌ترین کار در برخورد با این خیزش رفتار‌های احساسی‌ِ سرودی‌رجزی و نستوه‌مآبانهِ پیشین است!
ایران دارد رو به پرتگاه افغانستان، لیبی‌،عراق و سوریه می‌‌رود و ایرانی‌ِ این بار، ایرانی‌ گرسنه‌‌ای ‌ست که تنها چیزی که برایش مهم نیست فردای تاریخی‌ است!
سرنگونی خامنه‌ای هم ما را سرفراز نخواهد کرد، سرنگونی از خامنه‌ای بدتر هم عراق و افغانستان را سرفراز نکرد ولی‌ دستِ قصاب‌های ایرانِ تاریخی‌-جغرافیایی را باز و دراز خواهد کرد!
بترس از روزی که بازار برده فروشی، شهرهای ما را هم مدینه مطهره کند!
باز هم می‌‌بینم که "روشنفکران"ِ ما "پیشگام"ِ پرتابِ ملی‌ به پرتگاه‌اند!
مریم رجوی، آخ! مریم رجوی و ولیعهد، آخ! ولیعهد غنچه‌های نشکفته پر‌پرِ آ‌لِ سعود و آ‌لِ داوودِ تقلبی!
سرانجام بی‌ فردایی تاریخی‌ با دریده‌ترین حالتِ ممکن گریبانِ ما را گرفت!
دشمنانِ ایران هم در همین لیست‌اند!
جهان دارد کورکورانگی در بن‌بستِ خودش را عربده می‌کشد!
من به این دلیل از همهِ کوشش‌های مجازی دست کشیدم که در این خودکشی‌ تازه شرکت نکنم: دیدنِ رسیدن به اینجای امروز اصلا کارِ دشواری نبود!
بیچاره کودکان و شهرهای دمِ بمب و فلجِ الکترونیکی و بارانِ کروز!


۱۳۹۶ دی ۱, جمعه

سرانج


سرانجام این تنگیجه
 به اندازه یی چنان پرسون رسید از درستی خواهد که
 اگر بپرسی پرسش چرا
تا چراگاه خواهد رویید
 

۱۳۹۶ آذر ۲۹, چهارشنبه

در آغ


در آغاز
الف و غاز
بر عکسِ هم می‌‌پریدند
هنوز هم
آغا و ز در عکسِ آغازین
بر هم می‌‌پرند

۱۳۹۶ آذر ۲۲, چهارشنبه

۱۳۹۶ آذر ۱۵, چهارشنبه

من به


من به این جهان آمدم سرم را گرم کنم
داغ کنم
سرخ کنم
ذوب کنم
بریزم از تن‌ ام
در قالبِ سری دیگر
بر تنی دیگر
در جهانی‌ دیگر

۱۳۹۶ آذر ۱۳, دوشنبه

گوشتِ گر


گوشتِ گرسنه‌‌ای که می‌‌دود
گوشتِ گرسنه‌‌ای که می‌‌گریزد
گوشتِ خسته‌ای که می‌‌رسد
گوشتِ خسته‌ای که می‌‌غلتد
گوشتِ خسته‌ای که می‌‌خورد
گوشتِ خسته‌ای که خورده می‌‌شود

باغ‌وحشی که شرنگ سروده است

  خانه  >  خاک  >  شعر  > باغ‌وحشی که شرنگ سروده است تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید      درآمدی بر اشعار حسین شرنگ و شعرخوا...