۱۳۹۶ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

بد‌ی چکده

بد‌ی چکده یه مسئلهِ ساده ت تبدیل به یه مشکل روحی‌-روانی‌ که!
مو خوی توم گو که‌ای یه به بعد مو ماهی‌ چهارصد تا برای تو ارستوم، ساعتی بعد‌ی یادم یه که‌ای مهدی م خواستر که یه ماه برای تو پول برسته، چون دو ماهِ گذشته‌ش که مهدی بیکار‌ر، دو دفعه براش دو تا سیصد تا‌م رستا، برای مهی هم مجبور بودوم برستوم، دگه در توانم نهر، مهدی هم پذیرف‌شنر و قرار‌ر چند روز دگه برات آ پول برسته!
به خاطر هنچی حرف ساده‌ای و چند روز تاخیر، یه دفعه‌ای ما‌ت‌ای برادری خلع که و تمام!
فقط یه لحظه فکر کن، اگه ا‌طور عادت به واسرنگیدن و کافه به هم‌رهتن نداشتی، چکده الان همه چیز فرق داشت!
اولا صد هزار تومان‌ای در‌آمد‌ت کم بو، دوم دل مونت‌ای خودت و لادکیون بی‌ حساب خودت سرد که!
یادت ببو مو برای اولین بار‌ای آ دو سه عزیز دگه مون، غیر‌ای مهدی، وادار که که در باره تو مسئولیت بپذیرن، هما دو سه تا ماهی‌ پنجاه تا هم که ادهن، دمشون گرم!
خوه‌براری بر پایهِ بدهکار‌طلبکار‌ی نهه، یه رابطهِ خونیه، ولی‌ تو یه رابطه ت تبدیل به نوعی زورگیری که، و در حالی‌ که همه دوستت دارن و در حد توان به فکرت هستن، تو یه جوری خوی ما رفتار اکنی که انگار بدهکارون ازلی‌ابدی تویین، نشتین لرد و خوش و خرمین و میون خوشیون به تنها کسی‌ که فکر ناکنین تویی!
وقتی‌ تلخی‌ و تندی و بی‌ ادبی‌ و بی‌ آزرمی از حد بگذرونی و ‌ای خودت مهم‌تر‌‌ای آ چیزی که هستی‌ بگری، معلومه که تاثیر بد اهله و درست عکسِ هما چیزی که تو اویتت آبو‌:‌ای خودت غول انمایی ولی‌ دیگرون یه جوری دگه ادیدنت!
وقتی‌ که یه رابطه و رفتاری رنگ و بوی یه عمر اگره باید ایشی مراقبت بکنی‌، خوه‌براری باید مدام‌ای خودی تازه کنه که تبدیل به خونِ فاسدِ سنت و عادت و وظیفه و تکلیف نبو!
مو دگه واقعا‌ای یه رفتارون خسته بودوم، خوی بقیه م هم گفته!
تو خودت بارها دیستت که چطوری ستمت که در حقم ولی‌ باز زنگت ز‌ه و مو‌ای سر نو هما برار همیشگی‌ ت بودوم!
چکده یه رفتار تکرار بو؟
چکده‌ای مهدی و سکل و خاطره ت تحقیر که، حالا که حرف‌ای تحقیر ازنی!
چکده‌ای خودت تافته جدا بافته دی‌ و ‌ای دیگران مشتی ترده نجس!
اصلا حالی‌ ت نهر که اگه یه تکبرِ نادونوم‌ای کجا آورده،‌ای حد بگذره عامل چرکیندلی و جدا‌سری آبو‌!
بقیه بوق نهن محمدعلی!(بیچه مو دگه ناتاهوم خوی تو بگوم کاکا؟)
فکر اکنی هر طوری که دلت خواست خوی دیگران رفتار اکنی و بعد هم خوی یه معذرت‌خواهی‌ و چهار تا حرف مربایی نرم و گرم و سگده و ندرت‌ببهم و خامی م که و ببخش، همه چیز درست ابو!
ما حق ندارین با تکرار نفرت و خشونت و تحقیر و تکبر‌ورزی ریشه وون خون و ‌‌خویشی هرز و لق کنین!
یه ریشه وون بسیار مهم‌تر‌‌ای ماین،‌ای پیش‌ای ما روییدن و تا هزاران سال پس‌ای ما هم ادامه دارن!
اگه خودت سینهٔ زن و نوحه خون خودت نبهی، دیگران برات ترانه هم اخونن، اگه یه احساس اهمیتِ مسخره فجیع بهلی کنار، بقیه خیلی‌ بهته اهمیت و قدرت ادیدن!
هچکه‌ای هچکه بی‌ نیاز نهه!
فکر نکن مو اصلا خبر ندارم تو ایران چه خبره،‌ای تو زندونون ایران هم خبر دارم!
تو خود تهرون در زندان زنون، زن‌های بسیاری هستن که برای اینکه بتاهن پول یه کارت تلفن یا خرید چند قلم خوراک و وسیله لازم در بیارن، مجبورن،‌ای سر سحر تا بوق شو، تو کارگاهون زندون بیگاری بدهن، یعنی‌ با ساعتی هئچ‌تومان کار کنن تا پولکی برسه به دستشون!
تو همه یه سالن فقط تو نبودی، مو مجبور بودوم برای دیگرون هم پول برستوم، صد بار دیستت وضع مو چطوره، با چه محدودیت و سادگی‌ جهان سومی‌‌ای تو یکی‌‌ای بهترین شهرون دنیا زندگی‌ اکنم، همه چیم ترک که و خوی یاو و نونم ساخت که بتاهوم به شما کمک کنم!
چند دفعه تو عالم نشئگی به مونِ یاوخور و نونخور و هواکش ت توهین که؟
چکده تلفونت ا روم قطع که و با فریاد و پرخاش‌ای مونت تو یه اتاق تنگ دچار کابوس و دلهره که!
تو تنها نهری، ننه و دیگران هم هر کسی‌ به سبک خودی‌ای موشون بارها‌ی بار تکون و واتکون دا!
حالا کاکا، مو دگه واقعا ناتاهوم بکشم!
مو اتی غیر‌ای خسرو و دو سه دوست دگه، آهم هفته‌ای یک دیدار،‌ای هچکه نادیدوم، کنار هچکه نانندوم، کّل رابطه وون بسیارِ مجازی م هم قطع‌م کرده!
آیا به نظرت خوی هنچی کسی‌ با هنچی شرایطی آ طرز رفتارون انصافه؟
مو پنجاه و هشت سالمنه و سی‌ و چهار زمستونوم تو حاشیه قطب شمال سر کرده، نزدیک چهل سال اضطراب و آوارگی و درد دوری و دربدری م کشیده، دگه زندگی‌ مو به مویی بنده!
مو اتاهوم هما آدم روز اول ببهم، هما آدم روز اولم، به شرطی که بدونی که دگه توان و ظرفیت و حوصله‌‌ آ وقتون ندارم!
با لج و لجبازی و قهر و آشتی و یه لوسبازیون اصلا سازگار نهوم، ولی‌ اگه حس کنم که یکی‌ به زندگی‌ م زهر ارز‌ه، ایشی فاصله آگرم، به حکم غریزهِ زندگی‌!
تو اسیری، مو تبعیدی م، مهدی و سکل و خاطره و هر کدوم‌ای خوه‌زار برار‌زارون گرفتاری و بدبختییون خوشون دارن!
فروتن ببه، نه به تعارف و بعد‌ای توهین و آزار، تو یکی‌‌ای همه ای، همه نهی، هچکه همه نهه!
اگه یکی‌ برای همه ببهی، همه برای یکی‌ ابهن!
شیرینی‌ بعد ‌ای زهر‌ریزی، هئچ فایده‌ای نداره، یه رفتار حتا به درد زن و شوهرون سنتی هم دگه ناخوره:‌ای زنت دشمون بده بزن، بعد یه گوشواره طلا براش بخیر!
بدی چه معجزه‌ای یه ، یه همه امکانات مجازی، که اتاهه‌ای تو زندان‌ای تو وصل کنه به برارت آ سر دنیا!
پیش‌ای یه که احساساتی ببهی و لاف دوستت یا خدا‌ت به برارونت بزنی‌، اول دو گرم صبر و فکر کن: خدا هم بی‌ نیاز‌ای خوه و برار و خویش و خون و دوستی نهه، البته در تو، وگرنه خودی که ظاهراً نیاز‌ی به مون و تو نداره!
البته آ خداوون متکبر و بی‌ پدر‌مادر و خواهر‌برادرِ خاور میانه حساب شون جدایه، اگه اویتت مثل آ خداوون ببهی باید با همهِ وجودت ترسناک ببهی، خوشبختانه ناتاهی!
چه بهته!
کاکا‌م، مو دوستت دارم!
خوی ما هئچ نیاز‌ی به جبروت و کبریا نداری، خدا هم هما تر‌ِ توئه، اگه خوشبو ببو، وگرنه تری گیشته نهه!
به قول خودت: اینم از ما!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

باغ‌وحشی که شرنگ سروده است

  خانه  >  خاک  >  شعر  > باغ‌وحشی که شرنگ سروده است تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید      درآمدی بر اشعار حسین شرنگ و شعرخوا...