۱۳۹۷ مرداد ۷, یکشنبه

سلام‌ای

سلام‌ای فرهت نازنین،
پانزده سالگی‌اش خجسته!
آن را در دل‌ات جشن بگیر و خجسته بدار!
روزی پوچی این بازی‌های شوم بر بازیگران آشکار خواهد شد!
البته این اطمینانِ من از سرِ عادت است وگرنه چنین روز‌هایی‌ به روزِ جزا می‌‌مانند!
ف‌ سرانجام بیدار خواهد شد هر چند دل تو تا آنوقت بسیار سوخته!
چه می‌‌توان کرد!
چه می‌‌توان نکرد!
چه نمی‌توان کرد!
پریشب که جشن عروسی‌ یکی‌ از خواهرزاده‌هایم، مصطفی با اعظم از رابر بود(پسرکی که در هفده سالگی موتور‌سیکلت‌اش با ماشینی تصادف کرد، پسر‌عمو‌ی همسان و همراه‌اش درجا مرد و خودش ضربهِ مغزئ و فلج و لال شد ولی‌ همت کرد و پس از مدت‌ها فیزوتراپی، خودش را راه انداخت و دوباره آغاز به گفتن کرد، هر چند لنگان و کودکانه)به خواهرم میانه‌ام،‌ای خاور میانه چه کردی، زنگ زدم و بعد با خواهر کوچک‌تر حرف زدم و از او گله‌ای در بارهِ بی‌ توجهی‌ به کاری در پیوند با برادر اسیرم کردم، که ناگهان، زن بیوهِ برادر آن یکی‌ برادر مرده‌ام را کشید به فحش و فضیحت، و من مات ماندم و به ناگزیر تلفن را قطع کردم. مردمِ ایران هار شده‌ا‌ند.
با اینهمه من این دو خواهر را از خودم بسیار درست‌تر و دوست‌داشتنی‌تر می‌‌دانم، دست کم آنها آلودهِ جنایت و مکافاتِ برادران شریفی واعظ نیستند هر چند تا مغزِ استخوان مبتلا به کینهِ شیعیِ زن به زن‌ا‌ند: جای این خواهران در برادران  کارامازوف خالی‌ بود.
بد جوری وسوسه می‌‌شوم که همهِ پیوند‌هایم را با خانواده‌ام ببرم و شماره‌ام را دیگر کنم و همه چیزم را از آنها پالوده، و تنها هر ماه پولی‌ برای برادر اسیرم بفرستم و باور کنم که از زیرِ بته در‌آمده‌ام.
دستِ کم زیرِ بته آنهمه رو برای پری ندارد.
خودم هم تبدیل به ابو‌الهولی غرغرو و تابسوز شده‌ام و به همه حق می‌‌دهم که با تیپا نامِ مرا از خاطر‌شان بزدایند.
به کوری باطنِ استتار‌وکیلرِ سست‌عنصرِ سرشار از دودِ صهیون‌بوی هما بیضی، این روز‌ها اینجا بسیار می‌‌بارد و من پا‌زنان روی دو چرخ، جهان را هیپنوز می‌‌کنم و خودم هم هیپنوز می‌‌شوم.
به این دلخوش‌ام که دارم فیلمِ بد‌ی بازی می‌‌کنم و به زودی تمام می‌‌شود و نقش‌ام را پشتِ پرده می‌‌اندزم و می‌‌روم دنبال نقش و فیلمی دیگر در سیاره‌ای دیگر؟
آنقدر خسته‌ام که می‌‌خواهم از زین بر زمین افتم و به بهانهِ مشت و مال، خودم را تا انقراض ِ دست و تن کتک بزنم.
چی‌ نوشتم، چی‌ خواندی!
رویت را می‌‌بوسم و آرزو می‌‌کنم که آنقدر خسته نشوی که

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

باغ‌وحشی که شرنگ سروده است

  خانه  >  خاک  >  شعر  > باغ‌وحشی که شرنگ سروده است تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید      درآمدی بر اشعار حسین شرنگ و شعرخوا...