سپاس زندگی را که زندگی هنوز زندگیسم نشده تا منها و توها و اوها به اسم فرقههای بی شمارگانهی زندگیست، به جان همدیگر افتاده آن را آوردگاه تعصبهای مرگبار کنیم. سپاس زندگی را که استعدادِ جنونانگیز دین و دکترین ندارد و نمیتوان از آن حزب و مسجد و کلیسا و کنیسه ساخت. سپاس زندگی را که به هیچ چیز باور ندارد حتا به خودش. با اینهمه هنوز و همچنان در کمال بی ناموسی هست و از خودش با نبوغی تعطیلناپذیر نگهبانی میکند. بله! سپاس بی کران زندگی را!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
باغوحشی که شرنگ سروده است
خانه > خاک > شعر > باغوحشی که شرنگ سروده است تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید درآمدی بر اشعار حسین شرنگ و شعرخوا...
-
به خواهرزادهام وحید رشتهداری شیدا نخستین "عشقِ زندگیِ من" بود! یک عشقِ به راستی گیومهنشین! روزی طرفهای عصر، داشت ا...
-
گلها ویرانهِ تن را میپوشانند بوی مرگ را میپوشند گلها وظیفه دارند مرگ را رنگ کنند بوی مرگ را بگیرند گلها همان برگی را به مرگ میزنن...
-
برای اینکه خودم خودستانِ خودم باشم شما همگان را منیدهام با جانام از همهِ جانوران گذشتهام ماهی یی که از همهِ ماهیان و سپس از آب گذ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر