۱۳۹۷ آبان ۲۶, شنبه

سلام ...ج

سلام جون،
فدات که سراغی گرفتی‌.
کنجکاویدم ببینم چه خبر است: چه غوغا‌یی راه انداخته‌ای آنجا!

یادت باشد اگر جنسی‌ را زیاد جلو چشم بیاور‌ی از چشم می‌‌افتد!
من خودم را از چشم‌ها پوشاندم چون دیدم حتا خودم جلو دیدِ خودم را گرفته‌ام دیگران که جای خود دارند آنها نه نگاه، که بر‌انداز می‌‌کنند و در نگاهِ بر‌انداز‌گر، جنس را یا میخرند و یا دیدی می‌‌زنند و می‌‌گذارند سر جاش.
بیشتر مردم واقعا نمی‌‌دانند با شعر چه باید بکنند چون از طرفی هیچ مصرفی برای آنان ندارد(و این یعنی‌ بیهودگی: کفرِ محض!)و از طرف دیگر، قرن‌ها از اهمیتِ فرهنگی‌-هنری شعر به آنها گفته‌ا‌ند!
ما یک گونه شعر برای همه نداریم، هر جماعتی شعر و شاعر خودش را دارد: یکی‌ کارو یکی‌ شاملو یکی‌ فروغ یکی‌ خاله سیمین ، یکی‌ یکی‌ را که اصلا کسی‌ نمی‌‌شناسد!
همه چیز را همگان دوست ندارند حتا اگر بدانند یا به اصطلاح بشناسند!
آن آقا هم نظر‌ش را گفته، زمانی‌ من ممکن بود از حرف آن آقا کفرم در بیاید ولی‌ الان وقتی‌ خواندم دیدم او نگاهی‌ مطالباتی به آن نوشته(ژنده)کرده که من هم با آن موافق‌ام، معنی‌ اصلی‌ مزخرف هم چیز بد‌ی نیست: آراسته.
اتفاقا اینجور آدم‌ها بهترند که می‌‌توانند بگویند فلانی حرف‌اش مزخرف است یا اعتبار ندارد تا کسانی‌ که فله‌ای زیر همه چیز لایک می‌‌زنند یا هی‌ گل و بلبل کپی‌پیست می‌‌کنند!
این نوشته را من در هزلِ "من دردِ مشترک‌ام"ِ شاملو نوشتم و منظورم این بود که اینجور حرف‌ها کیلویی‌ است و اعتبار‌ی ندارد هر چند حالا دیگر اینجور نوشته‌هایم از چشم‌ام افتاده‌ا‌ند!

به جای این حرف‌ها بهتر است بیایی یک کس توپی‌ بدهی!
ما خودمان را به جای پرداختن به اصل کار که دوست‌داشتن و خوش‌بودن و حضور و حیرت است مشغول چه غول‌بازار‌ی کرده‌ایم!
حیف تو نیست که خودت را خستهِ این حرف‌ها می‌‌کنی‌!
بیست و دوم همین ماه، من در یک فستیوال باحال شعر‌خوانی دارم اگر بیایی شاد می‌‌شوم!
باور کن، این کس‌شعر‌ها جز دپرسیون برای هیچکس ارمغانی ندارد: حیف کس و حیفِ شعر، این زیبایی‌‌ها در خلوت دیدنی‌ ترند!

 از من می‌‌شنوی تا آنجا که به سرخوشی و سبکبالی مربوط است زن و مرد‌های شاعر و روشنفکر،ایرانی‌ و غیره، به دو تومان عصر خامنه‌ای هم نمی‌‌ارزند و کنار‌شان آدمی‌ ماشینِ خمیازه می‌‌شود!
من بیشتر وقت‌ها تنهایم هفته‌ای یک بارهمان چند دوست ویژه را که می‌‌شناسی‌ می‌‌بینم و گاهی با دو سه تنِ دیگر دیدارکی می‌‌کنم ولی‌ بهترین وقت‌ام، دور و برِ نیمه‌شب به کوهگردی و بعد بازگشت به خانه و اندک‌خواندنِ چیزی و یا دیدنِ فیلمِ گزیده‌ای و دیگر هیچکدام از این غوغا‌های زبانی‌زیانی و به قولِ مکس، غوغا‌سالاران، شادم نمی‌‌کند!
حیف که "نکته"ام دل و دماغِ سنجمان ندارد ورنه حکایت‌ها بود!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

باغ‌وحشی که شرنگ سروده است

  خانه  >  خاک  >  شعر  > باغ‌وحشی که شرنگ سروده است تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید      درآمدی بر اشعار حسین شرنگ و شعرخوا...