دیشب در کوهِ هر شب از شیب خطرناکی پایین آمدم و در یک جای هموار از روی آینهِ بسته، برفهای یخزده، سر خوردم و یکدفعه خودم را در هوا دیدم و سپس سخت با پشت نقشِ زمین شدم.
دردِ گیجی سراسرِ تنام را کوفت و از شدتِ شگفتی قهقههای خفه زدم.
در آن دم احساسام این بود که جایی م نشکسته و آسیبِ جدییی ندیدهام.
به زحمت از آینهِ لغزان بیرون آمدم و به خیابان و سپس خانه رسیدم.
اندکی نرمش کردم که ببینم کمرم روبراه است یا نه.
شش ساعت گذشته و ظاهرأ خوبام هر چند حس میکنم که بد جوری تنام کوفته شده به ویژه کمر و شانههایم.
در حالتِ یک سیخکبابِ کوفته در یخچالِ رستورانِ اخوانام.
زمستان مرا خواهد خورد؟
کوفتاش باد!
این را اینجا نوشتم که اگر دیگر بیدار نشدم دلیلاش این نخستین لغزش است.
دلام برای هزارهِ ایستاده، هزارهِ خفته، درقصِ اذرخشها، پلخانف، پلیکان، فروغگاه، ایستگاهِ دلانگیزِ اوشو و دریاچهِ کستور با ماهیهای سرخاش تنگ خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر