۱۳۹۸ دی ۵, پنجشنبه

چه م

چه می‌‌دانم از چمدان‌ام؟
من آن را نبسته‌ام
زمستان بست
نطفهِ خودم را هم شبی زن و مرد ناشناسی
بستند و بستهِ  نه ماهه ماهی‌ِ سراب شد
و بیخ گوش‌ام نی عرب نشست
خودم چمدانی از چه می‌‌دانم‌ام
پیله بس جناب گمرکچی!

۱۳۹۸ دی ۲, دوشنبه

سترگ گ

سترگ
گرسنگی گرگ است
گرگانگی گرسنه
نه شعرِ زوزه
نه زوزهِ شعر
دهانی گنده‌تر برای خوردن دهان‌هاست
خموشی و خاموشیِ خانه‌ای در تو
که نور و ناله را می‌‌خورد
و دهان خسته
بخار سیب‌زمینی‌ آب‌پز را نگاه گرگ گرسنه می‌‌بیند
اسب
اسبِ بوسیدهِ تو
در آغل از آخور
می‌‌ترسد
از خوردن
بیش از خورده شدن

سترگ!
هوم!

۱۳۹۸ آذر ۲۹, جمعه

در د

در دائره یکی‌ از پنجی
پنجِ خمِ خمار
با خویشکاریِ درجا
گردیدن
گردی و حرف مفت
حتی اگر الف باشی‌
هزار تاریکی‌ یک قصه
در دائره
در‌ی گردانی

۱۳۹۸ آذر ۱۸, دوشنبه

نه ه

نه هر کون پر تُسی روح الکُدُس بو
نه موی چوک خدا هر حیفِ کس بو
چگل٘ شون دا هزار تخمِ لک وُ حَک
سه نُه هرزه یکی اسطوخودوس بو

پنجلیکی ب

پنجلیکی بگرُم ای کُس گندم چه اَبو!
گُندِ آدم بکشُم سیر بخندُم چه ابو!
بدهم خرمنِ دنیا بخورِن گاو وُ خرون
بِسُزُم سایهِ دین تا نیه رندُم چه ابو!
سازِ "بخشی" بِگِرُم خوی دُهُلِ "مختارو"
بزنُم تا بچَمه سروِ بلندُم چه ابو!
آتشی بُند کَنُم تو حَرَمِ پیرِ لَتِه
دُکُنِ مکّهِ مکّار بِبَندُم چه ابو!
مغزِ ما بو خورشِ سفرهِ اَهریمَنَکُن
سرِ ضحّاک بیه توی کمندُم چه ابو!
بِگِزُم زلزله ماری اَ دل شیخُنَ قُم
سَگُن آزاد کَنُم سِنگ ببندُم چه ابو!
طعمهِ تیغِ تَتَر بو وُ گَجَر خونِ جوون
پا بُبو ای دلِ خون لطفیِ زَندُم چه ابو!
به خدایی که شرنگ ای هَوَسی شیرینه
هجوِ ناکَس بکنه پستهِ کَندُم چه ابو!


عجب آ




عجب آوازِ جون‌سوزی ایه  ای هندِ هندونه
بیار کارتی بدیدین بیچه شاهرخ‌خان دلی‌ خونه
بیار کارتی بزن تو لاوِ یه سیاره ی تخمی
که نادونه که تو فیلمی سر و کونی‌ کدوم سونه
چه باد و برک و توفونی به پایه سر موگون‌بیسر
میونِ باغونِ سوحته چه وقت و جای استونه
کلوته رو خیار یه پرتکالی بار دا گوجه
مپرس‌ای حالِ لیمو که پیاز‌ی سخت مغبونه
چه بو آ زونگِ زیلِ باغبونون‌راهِ یاوِ شو
کجا رو آ دلاله جو که جاش‌پیچوکِ ها‌مونه
هزارون رنگ و بو و چهک و چیهار و چمک‌چابک
غبار و دود و غوغایی ا رندِ چرخِ گردونه
همه وافورون و سیخون و سنگون توی کون‌آغا
که دین و دولتی هندونه یی تو هندِ افیونه
اصولِ جلقِ شیطونه یه جمزوری اسلامی
به جونِ هر چه مست و هر چه دست و هر چه صابونه

۱۳۹۸ آذر ۱۱, دوشنبه

دو ج

دو جشن تند
دو تندر برق‌افسا
با پلک‌های دهانهِ کوه‌آن دم که
می‌ فشاند آتش
هدف‌ام
دفی دو چشم است

گرد آ

گرد آتش همیشه آمده‌ا‌ند گرد
در دست‌ها و دهان‌هایشان
تکه‌های لذیذ خدایی داغ
بخار می‌ کند
جامی‌ از رگ جاودانگی
در میانه می‌‌گردد
چنان شادند که انگار
وعده‌ای دیگر 
خدایی دیگر
خورده‌نوشیده می‌‌شود
بی‌ آنکه کم شود
مویی از میانشان

۱۳۹۸ آذر ۸, جمعه

دیشب د

دیشب در رابطه با باند جایزه نوبل صلح، شیرین عبادی، نایاک، صهیونیست‌های کاتلر‌ی کانادا-مسیح علینژاد-بنیاد توانا، زندانی‌های اصلاح‌طلب یا دختران انقلاب و(آمدن ناگهانی و آسوده آنها به غرب)و وزارت اطلاعات و فرشگرد به چنان آگاهی‌های شومی رسیدم که واقعا ترس برم داشت. ما اصلا نمی‌‌دانیم که چه بلا‌های تازه‌ای و از سوی چه کسانی‌ دارد به سرمان می‌‌آید: طاووس‌های افعی‌درون.
اگر وضع همینطور پیش برود دور نمی‌‌دانم که رضا پهلوی را همان کسانی‌ که شبانه روز بغل‌شان می‌‌کند و با آنها "مبارزه" ترور کنند. فرشگرد پدیده وحشتناک‌کثیف و امنیتی‌یی ست.
الان بسیاری از زندانی‌های شورش اخیر را با حرف‌های آن فرشگردی بیشرف(امیر حسین اعتماد‌ی)، ممکن است اعدام کنند و آب از آب هم تکان نخورد.
او گفته ما جز و کل رهبری میدانی جنبش بنزین را بر عهده داشته‌ایم و رهبر ملی‌‌اش هم رضا پهلوی است.
این یارو دست راست رضا پهلوی است و تا همین چند سال پیش، از اعضا‌ی حزب تحکیم وحدت و بعد انجمن دانش‌آموزان و دانش‌آموختگان لیبرال(نئو‌کان‌های ایرانی‌ و ادامه تحکیم وحدت)بوده است. بسیاری از اینها تا هشتاد و هشت از وردست‌های انتخاباتی موسوی و کروبی بوده‌ا‌ند. از همان‌ها که با کمک کاتلر-عبادی(نئوکان‌های صهیونیست کانادا و امریکا و بنیاد نوبل صلح)همچون ملخ به غرب احضار شدند و ته و توی اپوزیسون رسمی را اشغال کردند.
ممکن است بسیاری از آنها جاسوس‌هایی‌ دو سویه باشند.
دوست دختر همین یارو، مریم شفیع‌پور، از اوین یکراست می‌‌آید تورنتو و می‌‌شود همه کاره سایت فرشگرد و حتا پسوورد آن را عوض می‌‌کند.
ما با یک مافیا‌اپوزیسیون تبهکار رودرروییم که تنها یکی‌ از خرابکاری‌هایش لو رفت: ایران دیس‌اینفو، برای خراب کردن کوشندگان غیر خودی ایرانی‌ در اینترنت، بودجه آنها برای همین "کار کوچک" از سوی وزارت خارجه آمریکا، یک میلیون و دویست هزار دلار بوده که همین هسته از فرشگرد با بنیاد توانا(همان زنک جنگ‌پرست، مریم معمار صادقی) آن را اجرا می‌‌کرده و کار به دادگاه فدرال آمریکا کشیده.
به زودی باید شاهد انفجار‌های زنجیره‌ای هول‌انگیز‌ی باشیم.
بیچاره مردم و جوان‌های جان به لب‌رسیده!

۱۳۹۸ آذر ۵, سه‌شنبه

داشتند د

داشتند در میدان مین
کلاشنیکف می‌‌کاشتند
شاخه‌های انفجار
کارندگان را یکی‌ یکی‌ بر می‌‌داشتند
هزار هزار از بامِ قارچ‌های سرخِ تاریک
پخش و پلا می‌‌کردند
می‌ گذاشتند
تکه پاره‌ها برای همیشه از یاد ببرند
که تنها تن‌هایی‌ ساده بودند
که با صمیمیتی حماسی
داشتند
در میدان مین کلاشنیکف می‌‌کاشتند
و قرار بود بهار دوزخ گلستان شود

۱۳۹۸ آذر ۱, جمعه

درود‌ها فرهتا

درود‌ها فرهتا،
چقدر لطف کردی دوباره که از این بی‌ غیرت حرفه‌ای سراغی گرفتی‌.
همیشه به یاد و اندیشه‌ات هستم ولی‌ هر چه بیشتر می‌‌گذرد دست‌ام بیشتر به آستین پناه می‌‌برد.
تکرار پی در پی افتضاح تاریخ هم دیگه حالی‌ به آدم میذاره نه والا نه بللا!
دل‌ام برایت تنگ شده بود.
بیماری هم بیشتر گاه‌ها دندان نشان می‌‌دهد گاهی هم نوک زبان یا انگشت میانه.
دیروز در بانک می‌‌خواستم با خانم کارمند حرف بزنم دهان‌ام همه ژست حرف‌زدن را انجام داد ولی‌ هیچ صدایی از گلویم در نیامد به جایش دندان‌های ته آرواره‌ام پهنای زبان‌ام را چنان گزید که شوری خون را در چشم‌هایم حس کردم.
از تکرار این وضع گاهی دچار وحشت می‌‌شوم: دهان می‌‌گشایی صدایی نیست و گرگی هم از بیشه‌های بیخ گلو زبان‌ات را می‌‌جود.
این به کنار، حال و روز ایران و خستاخیز‌های مجاهد‌فرشگرد‌خور‌شده‌اش زندگی‌‌ام را می‌‌خورد.
این دومین شورش است که من خاموش از بیرون نگاه می‌کنم و چشم‌هایم از خواندن ژنده‌تاریخ مجازی بدبو می‌‌شوند.
باز می‌‌بینم که عامیانه‌ترین احساسات در کار‌خانه ولنویسی خود‌ویژه‌پنداران "فرموله" می‌‌شوند.
بد نیست برخی‌ از این روشنکفکران را در آستانه هر شورشی برد جایی‌ و بست به ویسکی‌ و اسید و حشیش رویال‌نپال و مست و نشئه نگه داشت تا آب‌ها از آسیاب بیفتد.
سرکو و فالیک(و امثال) این دو به ویژه، مظهر خماری جاودانه‌ا‌ند.(دومی‌ در کمال ستار‌خان‌منشی از سفیرِ مایک پمپئو‌تر آمریکا در آلمان، چشم یاری دارد گاریبالدی‌اش هم باید نتانیاهو باشد)
چه کیفی‌ دارد دیدن قیافه‌های آنها در شب دوم بزم پیش از شورش، یکی‌ از کرگدن آینه می‌‌گریزد خواهد دیگری از لگد سیمابی گورخر آسودن نمی‌‌تواند.
کسانی‌ دیگر هم(از جمله ابو‌الفتوح، آن حرملهِ گود‌گای‌ها!) هستند که وصف احوال‌شان در آن بزم، تاریخ را کره‌لازم می‌‌کند.
تحریم و خشکسالی و خشک‌حالی‌ و خشک‌خیالی و ستم و هاری حکومت‌ها و مردمانی افسار‌گیسخته در منطقه‌ای سوخته و اشغال‌شده دارد ایران را با خرخر و خرناس می‌‌خورد و این نوابغ نو‌بالغ برای شورشیان بنزین نسخه می‌‌پیچند که با خود‌سوزی در دوزخ دوزخ را دوزخ‌تر کنند.
نیمی از جهان دارد از درد خشونت زوزه می‌‌کشد آنگاه یلان فرهنگی‌ ما خشونت را غسل دمکراسیرک می‌‌دهند تحلیل مثبت و سپس حلال می‌‌کنند.
دوباره از بوی زخم‌ها و سوراخ‌های خونین جنازه‌ها به هیجان آمده‌ا‌ند این شاعر‌ها و نویسنگدان! آخ این شاعر‌ها و نویسندگان!
یک جنازه دو جنازه ده هزار جنازه، هر چه بیشتر بهتر!
چه بنبستستانی!
چه یخ‌اندر‌یخ‌اندر‌یخستانی!
جنازه، سرمایه پیروزی!
دریغ از دو جو فهمِ استراتژیک و دیدن ایران خشک در اقیانوس جغرا‌سیا، همه چیز تیک است و تاک و تاکتیک و تیکتاک.
دیشب با همین صدا‌ی پنچرم با یکی‌ از دوستان اتفاقا دانشمند‌م در همین باره‌ها حرف می‌‌زدیم.
گفت: با افسوس اینهمه، دویست کشته به از پانصد‌هزار کشته و میلیون‌ها آواره و زخمی و قحطی‌زده بی‌ پناه در جهانی‌ که دیگر در‌ی به روی کسی‌ باز نیست.
لرزیدم ولی‌ یادم از سوریه و لیبی‌ و عراق و...آمد.
گله‌ای از "کارشناس‌های مسائل ایران"در بی‌ بی‌ سی‌ و بوق‌های دیگر دم گرفته‌ا‌ند: ایران سوریه نمی‌‌شود ایران سوریه نمی‌‌شود ایران سو...(چرا اینهمه تاکید!)
مگر سوریه سوریه بود سوریه‌ای که دیگر شبیه سوریه نیست شبح سوریه است!
خوش به حال بیسمارک حوزه، همانا خامنه‌ای خون و آهن با چنین دژمنانی!
احساس می‌‌کنم کمال کری را در بلندگوزترین دروغِ آینده هنوزیده‌ام و فکر می‌‌کنم کار کار گذشته است.
فدات
روبوسی

۱۳۹۸ آبان ۳۰, پنجشنبه

۱۳۹۸ آبان ۲۶, یکشنبه

برای مسعود چم‌آسمانی ما


برای مسعود چم‌آسمانی ما


چنان دستی‌ از آینده خواندم
که درد‌هایم از دم
لالایی مرفین شدند
زخم‌هایم از قهقهه شکفتند
نه!
جانم!
ببخشید!
نه سوی این خلا روم
نه خواهم آید به سویم
بر می‌‌گردم به اکسیژن بوق
یا با دمِ جاودانه‌زندانی
فرو می‌‌روم در دل دم!
تا‌مام!

۱۳۹۸ آبان ۱۹, یکشنبه

می‌ ترسم خ

می‌ ترسم خودم را بشکنم
و خرده‌پا‌ترین فرار‌ی‌ام
لشکر تموچین باشد
یا قطار‌ی
حاوی شش میلیون
آ‌دولف 

۱۳۹۸ آبان ۱۸, شنبه

درود‌ها ب

درود‌ها بر رهبر شوهر‌خالگان ر‌ه‌گم‌کرده جهان، همانا سیاهمکر نستوه،
ای بنازم!
چه دست و پنچه چربی‌!
چه نوازنده ناز‌ی!
کیف کردم!
حیف که نوا‌ی سکوت‌افروزش را آلوده آن شعر تخمی کمونیست‌پسند کرده بود.
اگر اصفهان نبود آن نیمه دیگر جهان و‌ل‌معطل‌تر بود
چه خوش که سرانجام نشانه‌ای از خودت رسید.
اینجا صادق هی‌ سراغ تو را از من می‌‌گیرد و هی‌ من می‌‌گویم انشا‌الله یوزپلنگ است.
احساس می‌‌کنم که آب و هوا‌ی سرزمین گوته خانم‌باز(این طفلکی فقط"با گوهر رختخواب"خودش بازی می‌‌کرد!) مزاج‌ات را خجسته‌تر کرده.
امیدوارم حال‌ات بسی‌ بهتر شده باشد.
صادق از روی ویدئو‌های تازه‌ات چنین حسی دارد.
همین اکنون خدایی می‌‌آفرینم تا نگهدار تو کمونیست بی‌ برو‌برگرد شود.
خواهش می‌‌کنم این نوزاد پاکیزه را دیگر نخور: کمونیست نکن ‌ای ستوده!
روبوسی و رقص لزگی
تا نوشت و خواند‌ی دیگر

۱۳۹۸ آبان ۹, پنجشنبه

سلام ک



سلام کاکا، آدم که ناتاهه‌ای خانواده خودی "و‌ل"کنه!

یه گروه خانوادگی چیز مهمل و بیربطی بو خیلی ز‌و(طبیعت خودی نشون دا)

فکر اکنی چاپلوسیون سمانه یا خنک‌بازیون دگه واقعا به دل مو اچسبی!

بد نهر برای آزمون.

یوون ناشون‌وی گزر ببهن.

حیف منصوره!

بعضی حتا به طور خصوصی هم شایسته نوشت و خواند نهن، مثل سمانه.

خوی مفید هم واقعا دو کلمه حرف نابو بزنی،‌ای بس منگ و منگوله.

مو دگه انگشتونوم درد گه‌ای بس همرو نوشتوم.

واکنشون چیر، غیر‌ای یه مشت لوس‌بازی و شکلک یا اخم و تخم.

خوی یه خانواده دوری و دوستی بهتره کاکا.

خودت هم میون آوون، یه جور دیگری.

بر تو حرجی نی کاکا، تو اسیر‌ی و‌ای دنیا‌ی آوون نهی.

مو بیش‌ای حد به کس و ناکس نزدیک بودوم، کمی فاصله بد نهه مدتی.

خومون خوی هم تماس آگرین.

خوی فرزانه هم بگو، اگه پولی خواست، یه ماه دگه ارستوم براش.

مو دگه ناتاهوم به خودوم سختی بدهم و‌ای ماهانه خودوم برستوم: نتیجه حرص ساحل خانم!

 کاکا، برادری ما تعطیل بردار نهه.

رابطه موخوی تو فرق داره تا مهدی. مهدی آزاده تو اسیری و مونمرفیق نیمه راهی نهوم.
تو دوش نزدیک به هما اشتباهی بودی که ای حسن و محسن خاله ش به کشتن دا. تشویق به غیرت یه نوجوون نادون بی کله درست هما وقتی که مو داشتوم آماده ش اکردوم برای فهم پوچی تعصب و بی تربیتی ش، کاری یر اندکی نزدیک به کثافتکاری خالو سید حسن که ای خودت هم خانواده ش به دامشون گست.
اگه سیدحسن، دو قرون شعور داشت همرو حسن و محسن خاله زنده یرن و شاید خیلی مشکلون دگه پیش نیهتر.

ما تو فضایی گپمون ازه که عکس یه قاتل ناموسی(ماشاالله خدابیامرز)پست بو و همه مون خوشحال بودین.به ویژه خودوم چون ماشاالله واقعا آدم مهربونی یر.

یه چیزیونی هسته که اگه کسونی تو دودمانی، خاندانی، حواس‌شون نبو حتما تکرار ابهن.
یه چیزونی هسته که تو واقعا نافهمی.
گیشتر بدبختیون اگه نسل به نسل خویششون برخورد نبو مرتب تکرار ابهن.
مو بعدا برای تو نمونه وون عجیبی ایاروم.
ما ممکنه دقیقا ناخوداگاه پا جای پا‌ی هما کسونی بهلین که زندگیون‌مون خراب‌شون که، مثلا خالو‌ی کوچک‌مون، نمونه یه آدم بسیار مهربون، ستمگر، احمق، ترسو‌ی خیانت‌کار.
لازم نهه حتما همه کارون آ بکنین، فقط کافی یه به هما طرز فکری نزدیک بهین که به آ همه فاجعه ش دامن ز‌ه: بی‌مسئولیتی نسبت به گفتار و کردار خومون.
سهم باوا در شکل‌دادن سید‌حسن به آ چیزی که بو کم نهه.
باوا خدا‌بیامرز بارها‌ای سید‌حسنی تشویق به قتل ناموسی که یا دست کم تحریکی اکه.
فعلا بسه.
تو دوش مثل یه آدم حزبی هیجان‌زده داشتی خرابکار‌ی ت اکه کاکا، چون تو آدم سنتی متعصبی یی و عملا داشتی طرف نوید‌ت اگه.
چه چیزی مسخره تر‌ای یه رفتار!
مو خالو‌ی گزر‌شنوم ولی ایشی‌ای هما اول معذرت‌خواهی م که، و حتا گفتوم که بی‌نمکی م که. 
حتا مبالغه م که در اشتباه خودوم، اواستوم بتاهه بدیده که مو رفتاروم خویشی بر پایه گزر‌کوچکی نهه و برابر‌ه، ولی‌ای طرف دگه به دلیل هما برابر‌ی و برادر‌ی حالی‌ش کنوم که قیصر‌بازی با همی گپون مفت شروع ابو و به چاقو‌کشی اکشه.
مو تازه متوجه بودم که ورزش رزمی برای آدم عصبی و زود‌خشمی مثل نوید بسیار خطرناکه.
تو همه ش به فکر آ رای‌گیری مسخره یری.
مفید و سمانه کثافت هم مثل خاندان سید‌احمد و سید‌محمد رفتار‌شون اکه:هرهر و کرکر و گپ مفت، یا چاپلوسی یا دلقک‌بازی، استعداد دلقکی هم ندارن.
یادت بیه دو سه روز پیش که منصوره گفتی اویتی آزمون وکالت بدهه چکده به یه گوچگ‌ت متلک گو.
یه چیزون درد ایاره ای  یه دحتر جوون.
بعد هم یه اندازه وابستگی به یه و آ اصلا جالب نهه و برای تو تو آ کنج دردسر‌سازه.
آدم نباید‌ای تنهایی خودی به یه قیمتون ارزون بفرشه.
آدمون لق بی‌شخصیتی مثل مفید و سمانه چه دسته گلی اتاهن به سر تنهایی تو بزنن.
مو آ همه نوشتوم که یه خانواده به هوش بیه و بفهمه که تکرار بعضی‌ای گفتارون و رفتارون فرجام خوشی نداره.
واکنش چیر؟
هرهر و کرکر و لجبازی تو: یا موافق یا مخالف!
حتا تو نوشتن هم خسیسن همه شون، فقط ‌ای نابلدی و نادانی نهه طبع خسیسی دارن.
تنها آدم محترم تو یه جمع، غیر‌ای سعید همی منصوره یه که‌ای همه تون هم شعور حقوقی ش باید گیشته ببو.
آرزو اکنوم موفق ببو.
کاکا ما بعد‌ای نزدیک به چهل سال،‌ای سر نو خوی کسونی که دست کم مو هرگز نمدیسته ولی یادگار درخت زندگی مونن جمع بودین، تو اتاهستی با شخصیت‌ته رفتار کنی.
دست کم اول دقیق بخونی که طرف چه ش نوشته بعد مثلا بند کنی به فتو‌شاپ(آدم وقتی اویتی‌ای کسی بیدار کنه به یه شگردون متوسل ابو، طنز، مبالغه و خیلی چیزون دگه)
تو مثل وکیل نوید رفتار‌ت اکه.
اصل ماجرا شاید یه یر که مو بی‌تعارف با همه حتا نوم پدر و مادر، کوشش داشتوم بگوم که ما یا تغییر اکنین و یا منقرض ابهین و یا بدتر‌ای آ، هچ گهی‌ای تومون در نایه.
بومبلوک و کاوار و ماهوری چلی، خونه نو کنین!
...
آ‌تی باز هم توجه ت نکه، نوشتوم: کمی نزدیک به رفتار سید حسن، یعنی رفتار ذهنی ش، ولی الان دقیقا درو مثل سید حسن رفتار اکردنی.
مو حتا یک بار هم‌ای فکرون نگذشت که تو "جیره‌خوار"مونی.
یه فکرون کثیف به مو نسبت نده، یه چیزون بهتره تو فضا‌ی خودت و برار تری ت مطرح کنی.
مگه مو فقط به توم کمک کرده؟
یه هم سال به آ همه مفتخور کمکم که تازه دارن خویشوم مثل یه مزاحم رفتار اکنن، مو کسیوم که به خوه برار خودوم به چشم جیره‌خوار نگاه کنوم؟
گیشتر وقتون یه فکرون ابلهانه اکنی و بعداً هم معذرت‌خواهی اکنی.
آ ککم چیزی نهه که به خوشایند یا بدایند مو‌ای تو مربوط ببو، مو تا زنده یوم آ کمک برقرار‌ه، بعد‌ای زندگی م هم برقرار امونه به امید خدا!
هر غلطی اکنی کاکا فقط یه کمک قاطی چیزون دگه نکن.
در ضمن، مو یه دو هفته تو بحرانی‌ترین دوره زندگی منوم و نیاز به آسایش و آرامش داروم.
کمی شخصیت نشون بده و دو هفته به سکوت و فاصله احترام بهل.
بعد‌ای سر نو سر هم به درد ایارین.
اکده هم گروه نزن.
تو یه گهواره گوچگی نی کاکا.

۱۳۹۸ آبان ۸, چهارشنبه

سلام ب

سلام بر همه عزیز‌و‌ن،
مو ا‌پذیروم که دوش به حساسیت خوه‌زار خوش و مهربونوم نوید توجهوم نکه و یکی دو دفعه با تکرار حرفی برای سمانه بی‌نمکی م که و باعث بودوم که تحریک ببو و آ گپون بیربط بزنه.
بیربط ‌ای یه نظر که پیشته خودی‌ای یه گروهی تشکیل دا و اسم یه گروهی هم هشت خانودگی و ‌ای نوک مهی مو محمد بلبلی‌ش(که دقیقا مثل یکی ‌ای شما دوستی داروم)ای گروه اخراج که و بعد خوی مونی گو که دحترون اعتراض دارن که ما اتی عکس اهلین و نامون‌وی کسی غیر ‌ای خانواده بدیده یا سؤ استفاده کنه.
گفتوم کدوم دحترون، گفتی همه شون.
دوش که آمپری رو بالا، یه دفعه نوشتی:"لطفا دگه عکس خوهون مو تو گروه نفرست."
اگه فتو‌شاپ بلدروم یه عکس خوهون و مووونی‌ای نوید و کلتون اساختوم که چاقوی هزار و هشتصد قیصر یاو ببو و بوی تر کریم آ‌ق‌منگول بگره.
گروه تقصیر نداره اگه ما همه ظرفیت‌مون ببو و بتاهین‌ای همدگه تحمل کنین.
کسی که‌ای نزدیک‌ترین آدمون زندگی ش محرم نادونه احتمالا در تربیتی اشتباه گزر‌ی بوده، گیشتر ما هنطورین با افسوس، نوید شاید‌ای ما بیریا‌تره.
ما اتاهین خوی هم صریح و روشن گپ بزنین به شرطی که‌ای عصبانیت و ‌ای سر انتقام و لجبازی نبو.
برای مو سخت‌ترین کار قاطی‌بودن با دیگرونه.
مو پیشته خوی آدمون بسیاری رابطه داشتوم به خاطر کاروم، ولی تو دوازده سال گذشته دور بسیاری‌ای روابط‌و‌م خط کسی و فقط خوی دوستون قدیمی آزموده‌م نشست و برخاست‌و‌م که.
دوستون مو همه تاریخی بیست و پنج‌سی‌سی و هشت ساله دارن خوی مو.
مو دوست جدید نداروم.
هچ چیزی در زندگی به اندازه زخمون یه خانواده وونوم‌ای مونی آزار نداده ولی مو بی‌یه خانواده معنی نداروم و‌ای همه شما‌م از ته دل دوست و حاضر‌و‌م براتون‌ای جونوم بگذروم.
با اینهمه هچ شکی نداروم که اگه یه سی و هشت‌نه سال تو ایرانروم و بر فرض محال هنو زنده، تا حالا چندین دفعه ‌ای دست بعضی‌ای یکی دو تا ‌ای همی شما عزیز دلون، به ویژه آ یارو نازی‌آباد‌ی چاقوم خوردر یا مشت و لگد و دشمون بسیار.
دگه آرزو‌ی دیدار ایران و شما نداروم، حتا اگه روزی بتاهوم هم نایام، چون ناموی تصویر ‌ای یه خراو‌ته ببو.
شاید روزی ‌ای بعضی، به ویژه کاکا‌م محمد‌علی، تو دوبی یا ترکیه د‌ی.
ای حق نگذروم گوچگون محسن به ویژه منصوره و ‌ای گوچگون خاطره و سکل، به ویژه نوید و مژده و مفید و معین و ساحل و سارینا بسیار خرسندوم.
خوی سمانه که آ همه دوستی داشتوم، بارها دچار مشکل بودوم تا یهتوم خویشی گپ بزنوم مثل اسید جوششی که علیه یه و آ و هچکه سراغ مو ناگره به فکر مو نهه.
همیشه بعد‌ای گپ‌زدن خویشی تا چند روز احساس مسمومیت‌و‌م اکه، الان به نظر ایه که فرق کرده و مو مثل پیشته دوستی داروم.
ای مرتضی که اصلا مو ناشناسوم کیه و چیه.
نازی‌آباد‌ی هم که تکلیفی روشنه.
مجید یه دفعه یهتوم گله کنوم که خالو خوه‌زاری رسم و رسومی داره: گفتی مو دستوم تو جوب خود‌منه.
مجید آدم زحمتکشی یه و جور خانواده پر‌جمعیتی اکشه، مو دلوم بسیار چرکین بو ‌ای آ گپی ولی چون ادونستوم که خسته و گرفتار‌ه ایشی معذرت‌خواهی م.
اگه ادونستی که هما وقتی که خیال اکنه دستی تو جوب خود‌شنه چه دستی‌ای دور، بی‌هیچ منتی و برای سال‌های بسیار یاری‌ش اکه، کمی فروتن‌تر ابو.
مو اگه به عزیز‌ونوم کمکی م کرده در زندگی برای دل خودوم بوده، البته گیشتر وقتون هم مجبور بودوم.
کلک هم که به مو زده ابو اتاهستوم بعد‌ی بخندوم.
اگه بدونی تا حالا مو چند هزار دفعه‌ای همه م معذرت‌خواهی کرده.
ای برارونوم چه بنویسوم: محمد‌علی‌ای مونی تا پا‌ی مرگ شکنجه دا ‌ای راه دور، ده‌ها بار پرخاشی که و خشم و خروش‌ناک بو سر گپ مفت و تلفنی به روی مو قطع که.
مهدی چندین بار دگه، و کار بی‌مهری و نادرستی ش به جایی رسند که مو دگه خویشی هچ تماسی نداروم.
ای خوهونوم هچ گله‌ای نداروم.
گیشتر وقتون آرام‌بخش جون و زندگی مو بودن، پدرسوختگیون‌شون هم خوب اشناسوم.
محمد‌علی تغییر بسیاری ش که و مو ‌ای دل و جون سپاسگزار همت و اراده شنوم و واقعا ورشی ارادت داروم.
یه آدم تو اسارت ‌ای خود‌ی ‌ای استبداد خودی و اعتیاد رستگار که و تبدیل به آدم محترم و مهربونی بو.
گوچگون مصک، چه تغییر‌وون عجیبی شون که و ‌ای چه بنبستونی ‌ای خوشون نجات دا.
سی و خوردی سال پیش، یه وقتی یه آدم خوشبوی شیکی خوی مونی گو: حسین، ما همیشه یکی دو کیلو گه در شکم و روده‌های خودمون داریم و این اصلا بد نیست تصور‌ش را بکن چقدر وحشتناک میشد اگر نمی ریدیم. تمدن می‌ترکید.
منظور‌ی یه یر که الکی احساس قداست نکنین مثل یه طلبه وون کون‌تمیز دهن‌گهی(گل به روی همه تون!)
سیب اخورین ولی گه ابو، ولی پیش‌ای آ که گه ببو کلی رنگ و بو و مزه و خوشی و ویتامین وارد بدن‌مون ابو.
دوستی و ‌‌خویشی هم فضولات داره.
به اصطلاح مسجد هم مستراح داره.
که تو مستراح نماز اخونه یا تو مسجد اتره.
باید بتاهین گل و گه خومون‌ای هم جدا بکنین.
گلاب به روتون!

سلام ک

سلام کاکا‌ی عزیز‌و‌م،
حال و احوال‌ت چطوره؟
ببخش که دوش یه دخمل کم‌تربیت فضا‌ش غبار‌آلود که خوی پدرسوختگی ش.
طفلک منصوره فقط پیام‌رسونر و اصلا گناهی نداشت.
خود ساحل هم اگه تو یه خانواده چین‌آسا به دنیا نیهتر رفتاری جوری دگه یر.
نقاشون‌ای هما اول افهمن که اتاهن‌ای هنر‌شون پول هم در‌بیارن،‌ای همی رو،‌ای بعضی‌شون آ‌ز و بوی پول دچار هول و و‌لا و بیش‌خواهی اکنه.
نقاشون بسیاری‌ای گشنه‌ای و بیماری مردن یا خود‌کسی شون که ولی بعد‌ای مرگ(دور‌ای جون ساحل ناز‌مون!)تو بازار پولشویی میلیاردرون تابلو‌وونشون سی چهل میلیون دلار به فروش رو.
نقاشی و موسیقی و سینما بسیار پول و بازار‌آلوده‌یه.
ساحل زحمت بسیار زیبایی اکشه و باید قدر هنری بدونین، کمی هم باید حواسی به معنویت و اخلاق هنری ببو وگرنه ز‌و تبدیل به یه تاجر بیرحمی ابو(خدا نکنه!)
نوید هم گوچگ خوش و مهربونی یه تا وقتی که خشمی تحریک نبو، گوچگ بسیار زود‌خشمی یه، مثل همه بستگون شریفی واعظ.
برای آدمی با یه خوی تحریک‌پذیر ورزشون رزمی بسیار خطرناکه چون اتاهه بعدا خدای نکرده ‌ای توانایی ش سؤ استفاده ناجور بکنه یا بدته بادیگارد ببو.
خیلی خرکی هم متعصب‌ه، الان اتاهوم حدس بزنوم که آ روز، خودی اصرار داشت که‌ای محمد بلبلی حذف کنه به عنوان نامحرم، اول حذفی که بعد خوی مونی گو دائی دحترون ناشون‌وی محمد ببو.
دوش یا پریری که مو عکس ساحل و سارینا و نازی م پست که تو گروه، یه خیلی قیصر‌ی بو.
رو پروفایلی هم که یه جمله جمیله قیصر‌ی اچمه:
"خوشا مردی که
تیپو قیافه ش بروز
اما غیرتش مال زمان بهروز"
جای فردوسی خالی تو شاعرون اینستاگرامی!
ضامن هزار و صد چاقو‌ی دسته استخونی زنجونی تو همین یازده کلمه عوضی ‌ای خواو پریده.
اگه هنر فتو‌شاپ بلدروم چند تا‌ای عکسون مامانی و خوهون و خاله ش و دحت‌خاله ونی و حتا یا شاید هم به ویژه خاله مامانی و خودت لخت و پتی‌م اکه و ازدوم تو گروه تا چاکو‌وونی(چاکو خیلی‌ای چاقو درست‌تره=ای چاک و چاکیدن ایه)
باید به منصوره روحیه بدهین که هر چه زودته تو آزمون وکالت پذیرفته ببو.
خدا‌وحش ریشه استعداد جنایت و تبهکار‌ی در خاندان ما بسوزه و ‌ای خاکستر‌ی آدمون آروم و بی‌آزار پا بگرن.
به امید پایان هر چه زودتهِ اسارت‌ت
خلاصه ندرت

۱۳۹۸ آبان ۱, چهارشنبه

میان ش

میان شکوفهِ چند افتادن
گیج از افشانه رنگ و بو
دمی زود می رسد
دمی دیر
دمی از رسیدن تن می زند
تنه به دم‌ها
میان دمدمه
گاهِ نازک گرد می‌آید
شکوفه‌ها می‌روند
کنار شکوفه‌ها
از هوش

۱۳۹۸ مهر ۲۵, پنجشنبه

سلام ع




سلام عزیزوم،
خدا را شکر که دادا و عبدالله و زن و دحتی و بقیه زوارمون به سلامتی برگشتن.
مو دایی نیویورک حالوم ای همیشه گیشته به هم خو و نزدیکر که ای تنگی نفس و تو و لرز و عفونت شدید ریه بمروم.
آتی دوستونوم خوی دارووون طبیعی و بخور روغن کالیتوس تا اندازه ای ای موشون نجات دا.
دوش برگشتوم و یه راست روتوم بیمارستان. دوستوم خسرو تو پیامی نوشتی: دیگر بیمارستان فرودگاه دوم تو شده است.
خلاصه ای سر نو کرتیزون و آنتی بیوتیک.
دو ماه دگه قراره بیمارستان ای مو برسته پیش یه متخصص ریه.
نادونوم یه حال به کجا اکشه.
دایی، به نظر ارسه که تو زیاد متوجه نابهی که چکده دایی اسیرت و مو تو یه تبعید بی پایان به دیدار هر از گاه کوچککون نیاز دارین.
آتی انگار همه فقط ای نیازون خوشون اشناسن. برای ما بیکسون نمک خنده وون و گپ نامفهوم کیمیا و حضور شیرین هلما و آ همه خوهزارزاده دگه ای جون هم  عزیزتره. حد اکثر، هفته یی یه روز نباید توقع زیادی ببو. خودمم پول کارت ماهانه اپردازوم. چند روز پیش عکس محمدحسین و آرساموم کنار هم دی اشکوم در یه. یه دو تا اکده گزر بودرن که مو دگه نامشناه.
چکده گذشت و مو ای غزل و محمدسینام ندی.
مگه مو عمر نوح داروم؟
یه نامه برای مژگان م ارستوم. برای خاطره هم بخون.
تو تا حالا ای همه گیشته توجه داشتی. مو دگه ای فهیمه وفریبا توقعی نداروم. آوون استعداد محبت ندارن.محبت شون خودجوش نهه. فقط وقتی تصادفا خونه خاطره ببهن و تماسی برقرار ببو یادشون ایه که مو دایی حسینوم. مژگان هم که زمانی آ همه مهربونر، حالا فقط وقتی مو سراغی بگروم جوابی ادهه.  مو یا م ع برای همیشه کنارِ دور شما نهین و حیفه که محبت، نوشداروی بعد ای مرگ سهراب ببو. وقتی که دگه افسوس فایده یی نداره:
"بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم."
بدی چه ستمی در حق محمدعلی ابودنه. به همه زنگ ازنه و  هچکه هم سراغی ناگره و احساس اکنه حتی اگه سراغی ای عزیزی بگره مزاحمه.
حسین کربلا هم ای یه رفتار ناتاهه راضی ببو.
بی تفاوتی و معذرتخواهی ای بی تفاوتی در برابر کسونی که فهمیشونه گله هم دگه فایده یی نداره رسم همیشه خوشی نهه.
احساسوم که باید یه گپون برات بنویسوم.
نازی به خاطر یکی دوانتقاد چند دفه طوری قبیله ییش گپ زه که انگار مو خوی سررشته داریون بدوم. حال اینکه گیشترین تماسون و محبتون هم ای شماوون رسیده. غیر ای فهیمه و فریبا.
مو یه اعتراض آهسته م که دایی،  شک نداروم که کیمیا هم خوی یه گپون مو همدله.
چکده اعتراضونی افهموم:
نه میمی نه...!

۱۳۹۸ مهر ۱۳, شنبه

آخ‌خ‌خ‌خ! آ

آخ‌خ‌خ‌خ!
آخ با خ‌های بیشتر!
چقدر این ترانه چسبید و چقدر‌ها مرا یاد تو انداخت
انگار با فرستادن آن مرا به یاد خودت پر دادی!
"پا‌ی آن طاووس زیبا این دل بی‌دلبر من!"
از آن طاووس نمانده مگر پایی آینه پرهیز.
امروز هنگام ناشتا‌خوردن داشتم به آن ایران زیبایی فکر می‌کردم که هنوز طبیعی بود با مردمانی همچنان سبز‌منش.
دیروز به برادر‌م گفتم من دیگر این ایرانی‌ها را نمی شناسم.
پیش از همه منظور‌م خواهر و برادر‌های خودم بود و خویشان دیگر.
آن ایران و آن مردم، آخ با خ‌های بسیار!
به گفته شیرین آن طوطی: یه بوس بده!
ای کنجگر، بدانکه من دیگر تنها به درد عشق به ویژه عشق‌های خیانت‌بار می‌خورم و خرابکار‌ی‌های ادبی و اندکی دیگر هیچ!
آن جور کارها که تو گفتی کار یک ایجنت است که عاشق آدم هم باشد!
حال اینکه من تنها عاشق تو هستم و ایجنت‌ها با دیدن من دست زن‌هایشان را میگیرند و می‌پرند توی تاکسی!

۱۳۹۸ مهر ۷, یکشنبه

۱۳۹۸ مهر ۲, سه‌شنبه

دم‌ات گ

دم‌ات گرم همایونا.
کار نجفی کولاژ صوتی جالبی بود.
نخستین باری بود که آهنگی از او را "تا ته"گوش کردم.
من و دو سه دوست نزدیک‌ام اصلا تا‌ب شنیدن سه ثانیه نامجو و آن چند نابغه نو‌بالغ نسل‌اش را نداریم.
یک بار در ثانیه چهارمِ آهنگی از یکی از آنها نزدیک بود روی لپ‌تاپ‌ام سکوت بپاشم.
یک زیبانوی فرهنگ‌پنچری فکر می‌کرد ما پیریم. گفتیم گر چه پیریم تو شبی تنگ.
این چیز‌ها کار ذوق و موق است.
این دو روزه گذشته برخی از زنجیری‌های زنجیر‌زن پمپئو، اصحاب نفرت‌انگوز آرش سبحانی و یکی دو تن از ترانه سرایان فرصت‌طلب پیشین نجفی، او را در تویتر مصلوب کردند.
قصابی کثیفی بود: به محض اینکه این آدم گفت برای ضدیت با جیم‌الف نیاز‌ی به نوکری آمریکا نیست انبوهی به او پریدند و او را دریدند.
به نظر می رسد که بسیاری از مشاهیر این نسل گنجایش شهرت را ندارند و زود هار می شوند.
نجفی هم زود هار شد ولی اکنون پی به چیز مهمی برده: می توان هنرمند بود با ضد هنر جنگید و نوکر جنگ‌سالاران نبود.
من از پریشبتا کنون او را به مدت سه دقیقه و سی و هفت ثانیه دوست داشته‌ام: عمر نوح!
حالا همانان که برایش جیغ می‌کشیدند و غش می‌کردند از هر سو سایه‌هایش را می‌کشند که بکشند و بتکه‌تکه‌ا‌ند.
وقتی همزمان کمونیست‌های کارگر‌ی، سبز‌ها، بهائی‌ها اسرائیلی‌ها و العربیه‌ای‌ها تو را حلوا می‌پندارند باید به شکر خودت شک کنی.
یادم آمد: اسرائیل دو عالم حواله مانی‌میکرش!

درود‌ها ه

درود‌ها همایونا،
امیدوارم خوب و خوش باشی.
این ویدئو در تویتر ویرال شده است و خودم هم چند بار آن را دیده‌ام.
اصل حرف درست این نوجوان را بسیاران دیگر هم زده‌ا‌ند ولی جریانی که تئاتر او را جهانگیر کرده روی چهار و ا‌ند‌ی میلیون نوجوانی که او را دنبال می کنند سرمایه ریخته پاشیده و از آن بوی خوشی نمی آید.
تئاتر او بسیار رو و بیش از حد شیک و آراسته و واگیرداراننده است.
کسی که این متن لوس را نوشته و کارگردانی کرده دارد این بچه‌ها را برای بازی‌ای دیگر بازیچه می کند.
اجرا‌ی او به دل من نمی نشیند.
من به این تئاتر‌های ویرال شک می کنم در عصر‌ی که همه صحنه‌ها جوری چیده می شوند که کسی نداند واقعا در جهان چه دارد می گذرد.
وقتی می گوید: مردم دارند می میرند از مردم و مرگ اصلی درام نمی گوید.
اگر می گفت که بیشترین آلاینده جهان در چند دهه گذشته بمب‌افکن‌های پر‌شمار و ماشین جنگی پرسوخت و دود و دم غرب دمکراسی‌بختک است حرف‌اش را باور می کردم ولی انشا‌نویس او همه چیز می گوید که همین را ندیده انگارد.
آیا این دختر تا کنون عکس‌های شهر‌های ویران عراق و افغانستان و سوریه و لیبی و یمن را ندیده!
این ژاندارک‌بازی است بازی ژاندارک چیزی دیگر بود.
فدات

۱۳۹۸ شهریور ۱۵, جمعه

این خ

این خرده دهان‌ها از دهان‌های گنده‌تر از دهان‌ام‌ا‌ند که
می‌ریزچکند
می‌چکیزند که گرسنگان سیری‌ناپذیر
از مناسک خوردن بترسند
چنان بترسند
که دهان‌ها در پوزه‌ها‌ی گرگانِ از گرسنگی خیره‌کج به سایهِ دراز‌بازِ سرهایشان
در برف بیابان
فرو کنند
فرو روند در بیشه خونین زوزه‌ها
میان شکمبه و روداله‌های داغ
تکه تکه فراموش کنند
شوند فراموش 

۱۳۹۸ شهریور ۲, شنبه

من د

درود‌ها فرهتا،
من دیشب تا دیرگاه در تویتر و جا‌های دیگر به دنبال سرچشمه شوم این رفتار امنیتی و فاشیستی(چقدر این ترم بی‌ریخت شده)گشتم.
همانطور که حدس می زدم این شوم‌کردار‌ی از وزارت خارجه آمریکا و قوم و خویش‌های آمریکایی-ایرانی‌اش می تراود.
آنها احساس می‌کنند که وقت‌شان بسیار تنگ است.
جنگ نیهیلیستی‌اقتصاد‌ی با چین، بی‌فرجامی خروج از برجام و ایستادگی جیم‌الف در برابر فشار بینهایت و انبوهی فاکتور دیگر، دولت ترامپ را هار کرده و هار‌تر هم می‌کند جوری که آنها هم فشار این هاری را روی مزدوران ایرانی‌شان می آورند تا ناگزیر شوند با دست‌یازی به چنین کارهایی، ایرانیان خارج از کشور را به جان هم انداخته و در فضایی پلیسی برای ترساندن ناخودی‌ها دست به هر جنایتی بزنند.
آنها ممکن است دست به کشتار و سوختار جان و مال حریفان هم بزنند.
سیا برای چنین کارهایی پیشینه‌های بسیار دارد.
زیر لینک این شیلا فرهنگ هیستریک که باید از جهاد‌ی‌های رجوی باشد یکی رسما فتوا‌ی قتل تو را داده:اتفاقا امثال اینو باید از بین برد.(او پس از یک روز هنوز این کامنت قاتلانه را حذف نکرده، ترول مستعار هم نیست و با نام و نشان اصلی در عکس‌هایش دارد با بچه‌اش بازی می‌کند، بازی با بچه و صدور حکم قتل!
نیمینگ‌شیمینگ را امیر اعتماد‌ی، از پیشینی‌های دفتر تحکیم وحدت، و پسینی‌های فرشگرد(خاک بر سر رضا پهلوی با این همنشینان خوشنام‌اش!)در توییتر به راه انداخت.
کار اینها وحشتناک است و دور نیست که دودش به چشم خود پهلوی برود.
آ‌ل رجوی رسوا‌تر از آن‌ا‌ند که اهل دغدغه حفظ ظاهر باشند.
بی بته‌های حسینی جوکر(ریستارتی‌ها که دست چربی هم در سوختن و فیلم‌گرفتن از دود کارهایشان دارند)اگر تا کنون وارد گود نشده‌ا‌ند به زودی خواهند شد.
ترامپ، گیج و گول بر ریدمان خودش نشسته و دیگر نمی‌داند چه گهی باید بخورد.
اینها برای عکس پیروزی گرفتن با خامنه‌ای دست به هر نسلکشی‌ای می‌زنند.
تشنگان مزدور قدرت هم به درستی دریافته‌ا‌ند که تاریخا دیگر دارد وقت برایشان تنگ می‌شود: اگر ترامپ برود و کاری از پیش نبرند برای همیشه می‌سوزند.
روز‌های هول‌انگیزی در پیش است.
این آزمون به تو نشان داد که از این پس باید در رفتار‌ت دقت بیشتر‌ی باشد و به هر بهائی در هر جایی حضور نداشته باشی.
ترول‌ها اکنون نام و عکس تو را به رژیم آلوده‌ا‌ند و به اصطلاح انگشت‌نما کرده‌ا‌ند.
کسی به نیت نیک یا خوش‌باور‌ی تو بهائی نخواهد داد: آنها در تو یک دشمن شیکِ کامیاب یافته‌ا‌ند که پاره کردن کت و شلوار خوش‌دوخت بر روان‌اش از دلپذیر‌ترین کارهاست.
آنها از دل تو خبر ندارند و نمی‌دانند که تو تازگی‌ها حتی نتوانسته‌ای بر بالین پدر محتضر‌ت در ایران حاضر شوی.
آنها یک دکتر شیک که ناخواسته با عکس‌هایش در سفر‌ها دل‌هایشان را از رشک ریش می‌کرد می‌بینند.
در "انقلاب"ها برای قصابان عشقِ غار، پاره کردن و آویختن چنین کسانی از قناره نفرت از خرسند‌ی‌انگیز‌ترین کارهاست.
بیکرفول دوست من!
در انقلاب پنجاه و هفت هم نخست کشتند و سپس نپرسیدند: چرا کشتیم!
محاکمه سر‌پایی آغاز شده است: کافکا را کجا می‌برند!
انبوهی از مردم بیچاره ما میان منگنه رژیم و دشمنان‌اش له و لورده خواهند شد.
پا شو بیا مدتی را اینطرف‌ها سپری کن و شانه از این بار بیهوده بتکان.
دیرتر دیدم که بالا‌ی لینک‌ها از من مشورت خواسته بودی:هرگز خودت را درگیر نوشت و خواند با آنها نکن، از جلو کسی که خون جلو چشم‌اش را گرفته باید دور شد.
من زودتر بیدار شدم که اگر خواستی زنگ بزنی آماده باشم.
فدات
روبوسی

۱۳۹۸ شهریور ۱, جمعه

درود‌ها فر

درود‌ها فرهتا،
چه کثافت‌کاری چندش‌انگیزی،
جهاد‌ی‌های اسرائیلی و سلطنت‌طالبان(اشتباه تایپی نیست)دیگر تعارف را کنار گذاشته و گروه فشار شده‌ا‌ند!
تویتر پر است از اینگونه "افشا‌گری"های با نام  و نشان و گاهی حتا با آدرس محل کار و خانه و زندگی دیگران، رفتار‌ی که می تواند جرمی سنگین به شمار آید.
گذشته از اینکه جیم‌الف چه گند مزمنی است امروزه در میان موثر‌ترین کسانی که با جان و دل برای کاهش رنج مردم ایران می کوشند یکی ش همین ظریف است با همه دروغ و دغل‌های حکومتی‌شیعی‌اش، همچنان یکی از سمج‌ترین دیپلمات‌های جهان است. دیپلماسی جهانی چنان بالماسکه زامبی‌مداری شده که به راستی کسی چون ظریف در آن کار‌آ و حتی "برحق"می‌نماید.
این هدیه غرب تارتوف‌کردار به عمر‌و‌عاصیسم مدینه ماکره است.
ظریف، تا آنجا که به برجام و تعهد‌های چند‌جانبه آن مربوط است برحق است و برای همین بسیار با برنامه هم از سوی بخشی از رژیم خودش و هم از سوی بیگانگان می کوشند او را منحل کنند.
اینکه تو به این برنامه رفته‌ای انتخاب خود توست و از سر دغدغه مندی برای همان مردمی که این خانم برایشان پستان به تابه می چسباند.
اگر شرایط دیگری بود فرق داشت ولی اکنون نان فردا‌شب‌های ایران در گرو کوشش‌های این آدم‌هاست.
اگر اروپا به تعهد‌های برجامی خود در برابر ایران تن در ندهد به زودی مرگ و میر‌های هزارانی و سپس میلیونی کودکان از بی‌خوراکی و بی‌دارویی ایران را یمن‌تر خواهد کرد.
احساس من این است که بسیاری از این خاک‌بر‌سر‌انداز‌ها‌ی بیگانه‌خو چندان از آینده‌شدن چنین رویداد شومی بد‌شان نمی آید.
آنها کنار گنگ شارلاتان‌های جهان‌سوز‌ی چون ترامپ و پمپئو و بولتون و نتانیاهو(که میلیون‌ها انسان را دارند از گرسنگی در غزه سوریه یمن، لیبی ونزوئلا و ایران و جاها‌ی دیگر شکنجه می دهند)ایستادن را ننگ نمی نند هیچ، قهرمانانه هم به شمار می آورند.
امروزه دیگر خود سران جیم‌الف هم فریاد‌شان از نظام‌کا‌النعام پوسیده و فرسوده خود‌ساخته‌شان بلند است و ضدیت‌های مریم‌جهاد‌ی یا فرشگردانه با آن شق‌القمر‌ی مصنوعی بیش نیست.
هر کس به هر اندازه‌ای برای کاستن از فشار هولناک تحریم و احتمال جنگ علیه ایران بکوشد مبارزه و هنر می کند.
این روزها می گذرند ولی کاسبان و پشتیبانان تحریم و جنگ از سران رژیم هم روسیاه‌تر خواهند شد.
آرزو می‌کنم کار روزگار به چنان جاها‌ی شومی نکشد.
دیر یا زود این رژیم خودش را همچون شاه‌مار‌ی خنگ و خرفت از دم خواهد خورد هنر این است که به هیچ بهائی نگذاریم ایران و ملت‌اش به نام دمکراسی و آزادی عربستان صهیونی و اسرائیل سعودی و کازینو‌هتل‌دار‌های رسوایی چون شلدون ادلسون و ترامپ و پیمپ‌هایشان لوطی‌خور شوند.
چگونه می‌توان دم از نجات میهن زد ولی رفتار"میهن"پرستانه لیکود‌ی‌های تل‌آویو و نئو‌کان‌های واشنگتن را پیشه کرد و بدتر از آن نام‌اش را مبارزه گذاشت.
روشنفکر‌ی که امروزه غصه"یهودی"اسرائیل را می‌خورد ولی برای تحریم و جنگ علیه ایران و مردم‌اش به شوق می‌آید همتا‌ی ناهمزمان همان بیشرف‌هایی ست که در اوج یهودی‌کشی نازی‌ها برای آلایش آلمانی بلوند ناز به کولی‌ها و یهودی‌ها و کمونیست‌ها مرثیه می‌سرودند.
این مبارزان نستوه، نمی‌خواهند ببینند که امروزه ده‌ها هزار خاخام و یهودی‌های بسیاری در آمریکا و اروپا و بسیاری از دیگر‌جا‌های جهان حتی در خود اسرائیل، از همسایه‌خواری اسرائیل و تجاوز شبانه روزی این دشمن همه و دوست هیچکس مگر صهیونیست‌ها به جهان به تنگ آمده‌ا‌ند.
صهیونیسم و اسلامیسم سه روی یک سکه‌ا‌ند.
بر ماست که ایران را از این سکسکه و سرسام اهریمنی نجات بدهیم.
گام نخست، پیشگیری از گرسنگی و بیماری روز‌افزون است.
خامنه‌ای و اصحاب قدرت‌اش گرسنه و بیمار نمی‌مانند.
ایران گرسنه‌بیمار ما ولی پیش از هر چیز نان و دارو می‌خواهد.
دمکراسی و آزادی پیشکش ممل‌اره و بنیامین بچه‌خوار.
من گمان‌ام از رفتن تو به آن برنامه چنین است.
اگر در روزگار قدرت جیم‌الف به چنان مراسمی می‌رفتی از تو انتقاد می‌کردم.(بیش از این هم حقی ندارم)
من در زندگی تبعیدی‌ی‌ام پایم دم در سفارت جیم‌الف نرسیده مگر برای تظاهرات علیه آن.
همین اکنون هم هرگز از یاد نمی‌برم که ظریفِ اینور بام، آدم دو‌رو و دروغگویی ست که به سادگی آب خوردن جنایت‌های خودشان را تعمید می‌دهد ولی بخت یار اوست که با دشمنانی بس‌بارها جنایتکار‌تر از خودشان سر و کار دارد.
حالی کار و بار ملت ما به کوشش او پیوستگی دارد، سکان دیپلماسی ایران در این توفان به دست اوست که از همه مدعی‌هایش در صفوف اشقیا و اتقیا سر است.
بیچاره ما!
فدات

باغ‌وحشی که شرنگ سروده است

  خانه  >  خاک  >  شعر  > باغ‌وحشی که شرنگ سروده است تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید      درآمدی بر اشعار حسین شرنگ و شعرخوا...