۱۴۰۱ آذر ۹, چهارشنبه

درود‌ها ی

 درود‌ها یوسفا،

ببخش که دیر پاسخ می‌‌دهم.

چشم و ریه‌ام اذیت‌ام می‌‌کنند.

اگر دقت کنی‌ من به کلیت منحوسی به نام روحانیت خیره شدم نه تنها خاخام.

نگاه ما به قمهوری اسلامی در دهه شصت فیکس شده: عکسی‌ از آن گرفته‌ایم و همچنان گرفتار نفرت و کینه‌مان از همان لحظهِ گرفتن عکس‌ایم.

به چپ‌های دور و برت خیره شو!

آیا در آنها تفاوت چشمگیری از روحیات دهه شصتی می‌‌بینی‌؟

هنوز مهم‌ترین مساله‌شان تشویق جنازه است(یاد کشتگان عزیز‌مان شاد!)وجدان‌شان همچنان باید از جنازه اجازه بگیرد و چه گروهی جنازه‌مند‌تر از مجاهدین؟

مجاهدین از گذشتهِ سازمانی خود جز احساس"مشروعیت" به دلیل داشتن جنازه‌های بیشتر، و لابیینگ به نام و عکس جنازه و کار‌کردن زیر نام یک جنازهِ مجهول(همانا مسعود رجوی)و ژست‌های مسخرهِ خانم رئیس‌جیمِ جنازه‌ای کت و دامن آبی‌پوش و سرسپردگی محض به نمایندگان ایدئولژیکِ ابرجنازه‌داران شش‌میلیونی برای رسیدن به قدرت و آسوده‌کردن خاطر اسرائیل با ردیف‌کردن جنازه‌های هر چه بیشتر از جوانان ایران چه چیزی دارد؟ چرا چپ‌های ما هیچ مشکلی‌ با این جنازه‌سازمان ندارند؟ چرا هنوز که هنوز است جنازه‌های گروه‌های رقیب، به ویژه سلطنت"طالبان"را شایان تشییع و تشویق(یاد عمران صلاحی شاد!)نمی‌ دانند و به جنازه‌هایی‌ که خودشان از حکومت‌گران اسلامی ردیف کردند هیچ احساسی‌ ندارند؟ چرا جنازه مهدی رضایی از جنازه امیر‌عباس هویدا عزیز‌تر است و دومی‌ را همچنان نجس می‌‌دانند؟

چرا جنازه‌ها‌ی ناخودی را شایان تشییع و تشویق(یاد عمران صلاحی شاد!)نمی‌ دانند!

چرا برخی‌ از پیشا جنازه‌های همین تظاهرات‌ها از پسا‌جنازه‌های بسیجی‌‌ها و کشته‌های همین دو ماهه رژیم مقدس‌ترند؟

چرا حتی در فستیوال جنازه‌ها هم اینهمه تبعیض هست: همان تبعیض جمهوری اسلامی در باره جنازه‌ها: خودی شهید، ناخود‌ی هلاک.؟

رژیم هم دچار همین تبعیض جنازه بود ولی‌ یک روز چشم‌هایش را باز کرد پوست انداخت و با سنی‌ و کمونیست و و ارتدکس‌مسیحی‌ و سکولاریسم بعثی سوریه و دولت‌هایی‌ سر‌تا‌پا متفاوت از خودش طرح استراتژیک ریخت و دیگر منتظر اجازه جنازه نماند و حتی از جنازه خمینی هم گذشت و خودش را در کمپ شرق یافت.

همین رژیم به رغم همه کثافت‌کاری‌ها و جنایت‌هایش رودرروی بزرگترین ماشین تولید جنازه در تاریخ، یعنی‌ آمریکا و بازو‌هایش ایستاد و پروژه خاور میانه سوخته را ناکام گذاشت.

اگر خاور میانه سوخته بود خودش هم می‌‌سوخت.

برای ستمدیده روضه نخواند: او را مجهز کرد تا حزب‌الله و حشد شعبی و انصار‌الله و چه و چه شود.

به خواه و ناخواه ما این رژیم در داخل‌سرکوبگرِ خنگ خرفتِ درمان‌ناپذیر، در خارج از مرز‌ها دست به کارهای تاریخا هوشمندانهِ سترگی زد: از خودِ بومی‌ها و زخم و زیلی‌های منطقه، لشکر‌هایی‌ انگیخت و به آنها رزم آموخت که هم از خودشان دفاع کنند و هم ستون‌های دفاعی ایران در پهنه‌ای بس فراخ باشند: داعش فقط در کوبانی نبود که"کردِ سوسیالیسم در یک‌قبیلهٔ" شکست‌اش دهد.

جیم‌الف نه تنها کردستان را از چنگرس آن جانور آمریکا‌اسرائیل‌وهابی‌ساخته در آورد بلکه بلکه آن را سوریه و لبنان و عراق را هم از از چند کیلومتری پایتخت‌هایشان پس راند و دولت خبیث‌اش را نابود کرد.

فیلم‌ها هست که آمریکا از آسمان برای داعش مهمات و خوار و بار می‌‌ریخت.

آمریکا همچنان داعش را در افغانستان پروار می‌‌کند.

قاسم سلیمانی، که اسرائیل و آمریکا او را هنگام سفر دیپلماتیک‌ اش ترور کردند و ایرانیان اسرائیل‌آمریکا پرست به نادانی‌ و پستی او را "قاسم‌کتلت"نامیدند و امروزه از دیگران قاسم‌چک می‌‌گیرند حق دارند از کشتن او شاد باشند ولی‌ من غمگین شدم:

۱-یک ایرانی‌ را کشتند.

۲-آن ایرانی‌ نه تنها از همه چریک‌های فدایی و مجاهد بلکه از الگو‌هایشان: چه گورا و کاسترو برای ایران و منطقه هم مهم‌تر بود.

آن بیست میلیون که برای بدرقه جنازه‌اش از همه جای ایران به خیابان‌ها ریختند بیشتر‌شان از جمهوری اسلامی بیزار بودند ولی‌ به درستی‌ آن مرد را قهرمان می‌‌دانستند چون از گونه‌ای دیگر بود: همان گونه پهلوانی، پهلوانانِ ایران رو به پشت مرز‌ها داشتند.

کارشان دفاع از ایران در برابر دشمن خارجی‌ بود نه زدن توی سر دختران و پسران نوجوان و کشتن آنها زیر باتوم و لگد.

کسانی‌ که در لجاجت با رژیم کمر به نابودی ایران و ملت‌اش با تحریم و جنگ و هر چه پیش آید بستند را چگونه می‌‌شود مبارز محترم شمرد؟

کسانی‌ که همه چیز آن کشور را به نام جمهوری اسلامی تعمید داده‌ا‌ند و حاضرند نه تنها تیم ملی‌ فوتبال‌اش را گلباران ببینند بلکه شهر‌هایش را هم بمباران‌شده و تل خاک و خاکستر ببینند؛ چون این تنها راه ورود آنها به سرزمین سوخته ایران است: در سایه ا‌ف‌-۱۶-های آمریکا و ناتو(آرزو‌ی محال)

آنها هیچ شانسی جز این برای رسیدن به قدرت ندارند.

آنها دیگر تنها فارسی حرف می‌‌زنند و هیچ ربطی به این کشورو و ملت‌اش ندارند.

"بچه‌ها متشکریم"ِ خانم سیما ثابت، ثابت کرد آخر حرف آنها همین است: بچه‌های آمریکایی‌متشکریم که ایرانِ جمهوری اسلامی را بمباران و با خاک یکسان کردید تا ما بر آن خاک یکسان و جنازه‌ها و زخمی‌های بی‌ دارو و درمان‌اش حکومت کنیم.

گاف که چه عرض کنم، کثافت‌کاری فجیع جموری اسلامی این بود که همه این فداکاری‌های رزم‌آورانِ ایران(در همان جا‌مه‌های بسیجی‌ و پاسدار‌ی حتی)را تنها و تنها به حساب ایدئولوژی نوشته بر همان جا‌مه‌ها گذاشت: پاسداران و بسیجی‌‌های انقلاب اسلامی، لشکر‌های جان‌فدا‌ی امت اسلامی و نه رزمندگان نیروی دفاعی کشوری به نام ایران.

برای همین جوان ایرانی‌ ندانست آنها چه کردند و کرده آنها را خوار شمرد.

موسوی یازده‌سال در حصر دانست ولی‌ بیانیه بن‌سلمان‌پسند با ترجمه نوشت که آ‌ل اکبر‌مغول را خوش آید.

جیم‌الف ایران را از آغاز تا کنون تنها یک سنگر فتح‌شدهِ اسلامی پنداشت و نه کشوری که چند هزاره فرازیده و نشیبیده تا به اینجا رسیده.

این رژیم ملت را خفه کرد تا اکسیژن به امت برسد و امروزه آن سیاست یا بهتر، آن سیا‌سطح به بنبست منطقی‌ خود بر خورده است.

از همین روست که امروزه خامنه‌ای ورد ایران‌ایران برداشته: دانسته که چه آبی از جوی رفت.

مجاهدین آغاز‌گران ایران‌ستیزی و دشمن‌یاری بودند ولی‌ آنها که منطقه را از کام اژدها بیرون کشیدند آخوند‌ها نبودند نیرویی از همین ملت به نام‌های دیگر بود و آنچه کردند در نهایت به سود ملت بود.

من چین و روسیه را بر خلاف عاشقان غرب، نجس و کونزردسرخ نمی‌‌بینم.

غرب راهی‌ برای کشور‌ها نگذاشته و شرق هرگز آنگونه که تبلیغ شده بیراهه غول بیابان و چهل دزد بغداد نبوده: نیویورک در برخی‌ از شهر‌های بیست‌سی‌ ساله چین گم می‌‌شود.

ایران امروز نیز همان چیزی نیست که خود‌باختگان، "مملکته" یا "خراب‌شده" می‌‌نامند.

کشوری سر پا و چالاک و مدرن است با نهاد‌های مدنی جا افتاده که در تراشیدن آن غول نخراشیده ریش و پشم‌الدین نقش‌ها داشته‌ا‌ند.

جمهوری اسلامی یکی‌ از پوست‌های ایران است.

ایران این پوست را نیز می‌‌اندازد.

برای به زور‌کندن این پوست چرا گوشت و استخوان کشورمان را تکه‌پاره کنیم!

برای اینکه جمهوری اسلامی را بر اندازیم باید از گردانندگان راستین و پشت پرده آن هوشمند‌تر شویم؟

آیا شده‌ایم؟

فکر نمی‌‌کنم.

ببین اپوزیسیون ایران چه از پوزیسیون دارد: بیشتر خدعه‌ها و مظلوم‌نمایی‌های گذشته‌اش را، به همین دلیل از آنچه آینده این رژیم شده و گشته پس افتاده.

مریم رجوی کاریکاتور قدرت است دقیقا همانگونه که رئیسی، ولی‌ خامنه‌ای علیه‌اللعنه هر چه باشد کاریکاتور نیست.

کاریکاتور دیکتاتور نیست.

سخن‌اش در چندین کشور می‌‌تواند تبدیل به عمل سیاسی و ژئو‌پلیتیک شود.

برای اینکه ایران بهشت جنازه‌ها نشود(نگاه کن به آنهمه بهشت زهرا و زینب!)و انبوه جنازه‌ها نگذارند کسی‌ راه برود ناگزیریم از به پیش‌بردنِ خونسردانه و بی‌ خشم و خروش مبارزه هزاران‌ساله خود با پایمرد‌ی خود و نه به دستور نمیندگانی که خودمان برنگزیده‌ایم برایمان منصوب کرده‌ا‌ند و از همین رو بهمان اجازه انتقاد از آنها را نمی‌‌دهند.

مگر کینهِ ما به ما کمکی‌ کرد که کینی این نو‌کینگان بکند!

بگذاریم که ذهن آرام و درنگ‌اندیش ما به یاری‌مان آید.

بیا تا مغز استخوان سیاسی بشویم بی‌ نیاز از وسایل و اهدافی، درماندهِ توجیه.

شتاب مریم و مسیح‌ها و رضا‌ها و شادی‌های الجیتیبی به کار خودشان هم نمی‌‌آید: قطار آنها تاریخا از کار افتاده.

تو ممکن است فکر کنی‌ که من کس‌ام پاک خل شده است.

تو ممکن است فکر کنی‌ که من کس‌ام پاک خل شده است: صد در صد!

کس تا خل نشود نمی‌‌زاید.

باغ‌وحشی که شرنگ سروده است

  خانه  >  خاک  >  شعر  > باغ‌وحشی که شرنگ سروده است تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید      درآمدی بر اشعار حسین شرنگ و شعرخوا...