کتابی که تو خواندی
تو را نخواند
از سوراخ تو ریخت
از تو سوراخ ریخت
انسان زنجیرهایش را میبوسد
خودش را میتکاند
هم کرمهایش میریزند
هم به جرینگاهنگِ حلقهها میرقصد
انسان زنجیرهایش را مینوازد
انسان زنجیری
هم لوکوموتیو و هم راه آهنِ شاعران است
جرینگجرینگجرییییینگ
تاتالاقتوتولوقبوووووبوووووو
انسان زنجیرهایش را میبافد
می پوشد
می فروشد و حتی
در طومار-انبارهای آزادی
احتکار میکند
"قصفو دارنا" در این سیاره اگر یک پروانه درنگیدی نقشیدی رنگیدی دلیدی شادیدی ، و مرگ را طبیعیدی جاودانگی را جاودانگیدی