مرده تکانِ انگشتاش را
به شاخهِ زردالو داد
میوه از هوش رفت
از رفتن افتاد
چه سری چه انجامی!
میان زندگی و مرگ
انساندویچ شدم
خاکِ همیشهگرسنه
درستهقورتام داد
کوه، صفحهای سنگین
انداخت رویم
سایهِ دراکوکولا
عمرم را شکست
دریغارغارماشینِ غمگینا!
غمشینِ ماگینا!
اینا!
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...