مرده تکانِ انگشتاش را
به شاخهِ زردالو داد
میوه از هوش رفت
از رفتن افتاد
چه سری چه انجامی!
میان زندگی و مرگ
انساندویچ شدم
خاکِ همیشهگرسنه
درستهقورتام داد
کوه، صفحهای سنگین
انداخت رویم
سایهِ دراکوکولا
عمرم را شکست
دریغارغارماشینِ غمگینا!
غمشینِ ماگینا!
اینا!
"قصفو دارنا" در این سیاره اگر یک پروانه درنگیدی نقشیدی رنگیدی دلیدی شادیدی ، و مرگ را طبیعیدی جاودانگی را جاودانگیدی