من شیفتهِ قافیهام
هر روز که برابر آینه میایستم و ریشِ قافیهام را می تراشد
با شوق و ذوقی هوشمندانه فریاد میزَنَمَد:
بهبه
ابله
و روز با شکوهِ پایان آغاز میشود
سکوتِ همسایه سمفونی غاز میشود
بازارِ ایسم پر از ناز میشود
در پشت در شهباز میشود
شهباز عاشق شهناز می شود
پنجره باندِ پرواز میشود
قناری گرامافونِ گراز میشود
کلیتوریسِ نفرتیتی گراناز می شود
هوا قافیهپرداز میشود
قافیه یکهتاز میشود
متوجه اَستی که چه نمیگویم!