۱۳۹۸ مرداد ۳, پنجشنبه

سلام ک

سلام کاکا حسین،
محمد‌علی حالی وحشتناک بد‌ه.
ریه ش شدیدا چرک کرده و میون هر جمله سی تا کلگ ازنه طوری که نفسی بند ا‌یه.
آیا واقعا هچ راهی تو یه کشور نیسته که جلو هنچی بی‌عدالتی وحشتناکی بگرن و  اجازه بدهن‌ای یه زندانی به شدت بیمار ببرن پیش دکتر درست و حسابی و دوا و درمونی کنن!
میون یه همه آدمی که اشناسی و ارتباطات چندین دهه‌ای‌ای که داری، کسی نیسته که همت کنه جون برار مو نجات بدهه.
قصاص بکنن، هر کاری اویشون بکنن، ولی پیش‌ای آ، یه آدم حق دوا و درمون داره.
مهم نهه که محمد‌علی چکده آدم خوش اخلاق یا بد اخلاقی ببو، جون یه آدم در خطر فوری یه.
تازه برار بیچاره مو کلی تغییر کرده و رام بوده.
کاکا درخواست دکتر برای زندانی با بیماری مزمن، حتی اگه محکوم به مرگ هم ببو، در هر دین و دولت و مرام و وجدانی، ارزش کوشش و پیگیری داره.
جون زن و دحتر و ننه و خوه‌برارون عزیز‌ت آستینی بالا بزن و یه تلاشی بکن که‌ای یه آدم بستری کنن، ببرنی لرد پیش دکتر حسابی.
هیچ قتلی وحشتناک‌تر‌ای رها کردن زندانی به کام بیماری شدید نهه.
مو صدا‌م به هچ جایی دگه نارسه.
یه کاری بکن.

۱۳۹۸ مرداد ۱, سه‌شنبه

ناگاه خ

ناگاه خنگ شدم آنچنان که پنداشتم
خنگ‌ام
جفتک‌زنان
از سوار‌م سبک 
محو هاله شتاب

درد زمین بود که هشیار‌م کرد
با اینهمه پس آن وحشی که غبار خود شد
کی بود

۱۳۹۸ تیر ۳۱, دوشنبه

ای و

ای وای!
چقدر غمگین شدم فرهت‌جان!
هم از بیماری پیرمرد عزیز‌مان و هم ستمی که رفتن تو را نزدش آنهم در چنین حال و روزی ناممکن می کند!
نفرین به کینه و نادانی!
چه بلائی به سر این کشور و مردم‌اش آمد!
نیایش نخست روزمان باید در‌نغلتیدن از پرتگاه جنگ و ویرانی باشد!
کودکی و جوانی و پیری‌مان را از ریخت و رونق انداختند، از درون و برون!
چنان دش اندر دشی شده است که از منِ خودم هم می هراسم!
آرزو می کنم همدم مادر‌ت از این بستر نیز برخیزد و باز زندگی را برای همه تان شیرین کند!
آمین!
خوشحال شدم که گفتی جنب و جوش برایم بد نیست!
همین دوچرخه سواری و پیاده روی در کوه، شده روزیِ روزِ من!
روبوسی و آرزو‌ی بهبودی برای پدر نازنین‌ات!

۱۳۹۸ تیر ۱۹, چهارشنبه

اگر ب

اگر به من بگویند ما معتقدیم که تو
همان حفیظ‌الرحمن‌خانی که نیمه شبی در ازل
سانفرانسیسکو را

حسین شرنگ باشم اگر انکار کنم
مرا چکار به عقیده
این سوراخ کون را همه دارند

سلام د

سلام دائی،
حال خودت و جوجه وون چطوره؟
هیلا آروم‌ته بو؟
نی‌نی‌مانی در چه حاله؟
همرو کتکی نخورده‌ای دست خواهر بژرگه؟
دوش‌ای نگاه عجیب و لبخندی به هیلا دلوم به فریاد یه.
کتک‌خوردن روزانه گوچگ دو ماهه‌ای دست خوه نوزده ماهه ش، تاثیر‌ی روی دل مو به اندازه بمب اتمی یه!
گوچگک زیر دو ماهه داشت خوی حالت چهره و لبخند‌ی‌ای هیلا‌ش جادو اکه، جادو‌ی دوستی، که خویشی مهربون ببو و اکده نزنتی!
در آ لحظه دلوم ا‌خواست بغلی کنوم و تا چهار‌پنج سالگی هیلا بدوم، هما سنی که هیلا تازه افهمه که چه دسته گلی داره کنار‌ی!
نادونی هلما و سنا چه دنیا‌ی سرشار‌ی دارن خوی کیمیا و آقا‌سام!
هیلا کوچولو در حقی ستم بو‌ای طرف تو و سعید.
دوش فکروم اکه شاید هیلا تو ذهن کوچکی فکر اکنه که مانی یه و سعید کاهوم بو، و یه حتما تقصیر مانی‌یه...ها‌ها ها ها
ندر همه تون!

۱۳۹۸ تیر ۱۸, سه‌شنبه

به آ

به آخ توی سوراخ
که دست‌ام برای سور خا‌ر
می مارد
خا‌ر‌مارِ مار در خارزار می خارد
دمار مار را ولی خارش درون در می آرد
خار‌های خون که نیش را می پریشند
نقاط شرنگ را بخار می کنند
صغر‌ی کبری را گزیده 
سقراط را ندیده 

۱۳۹۸ تیر ۱۷, دوشنبه

درود‌ها، ا

درود‌ها،
ای به فدای فرهت همیشه مهربان،
بخششش را کجا می برند!
تو هر گاه یادی کردی خوش است.
بی غیرتی‌های مرا هم در نوشتن ببخش!
تابستان را هر روز با دوچرخه در می نوردم و بهترین دمان زندگی‌ام هم روی دو چرخ می گذرد.
به محض اینکه روی زین می نشینم میم زمین می افتد و من از راژمان شمسی خانم پر می گیرم و خودم را در کهکشان‌های دوردست گم می کنم.
جا‌هایی می روم که از نظر تنبل‌ها پایان کیهان است!
خودم هم در این سی و پنج سالهِ زیستن در مونترال، تنها نام جا‌هایی که تازگی‌ها می روم را شنیده بودم:
دو سه روز پیش به راهنمایی بهمن ابو‌الچرخ و رامون موچاچرخ سر از پارک ژان دراپو در آوردم.
آخ! ژان دراپو مگو بگو دره‌ای که بهشت‌های هشتاد کهکشان در آن گم می شوند!
مسابقه‌های اوتومبیلرانی معروف فرمول وان آنجا برگزار می شود و کازینو‌ی خانه‌خراب‌کن مونترال هم همانجاست.
دوستان، کانال آبی را نشان دادند که انگار چندین چینی و بازنده‌هایی دیگر پس از باخت‌های کلان خودشان را از بالا‌ی کازینو به آنجا پرت کرده و کشته بودند!
ارواح‌شان غرق دلار!
در این پارک که جنگلی تربیت‌شده و بس پهناور است درخت‌های میوه بسیار و پرندگان بیشمار هست.
امروز عصر تنهایی آنجا رفتم و توت سیاه انبوهی خوردم و دور تندی در پیست دوچرخه سوار‌ی زدم و هنگام بازگشت پر از رودخانه و درخت و پرنده بودم.
جایت بس خالی بود!
دکتر‌ا،
به نظر می رسد من هرچه بیشتر بجنبم و بجوشم شش‌هایم یار‌تر می شوند.
کسی می گفت بهتر است به خودت فشار نیاوری( چه حرف‌ها! پس به کی فشار بیاورم!)
آیا جنب و جوش شدید برای من بد است: دوچرخه سوار‌ی‌های دور و دراز و پیاده‌روی‌های تند در کوهستان؟
من از آن هنگام که برایت نوشتم دیگر آنتی‌بیوتیک نخوردم.
چند بار دچار درد و احساس سرما‌خوردگی شدم ولی بهش رو ندادم و کوهیدم و چرخیدم و اکنون هم چنانکه می بینی زنده‌ام.
گاهی یورش‌هایی از خفقان دمارم را در می آورد و احساس می کنم که از اینهمه هوا سهم من غصب می شود و شگفت غمگین و آشفته می شوم!
تنگی این خانه هم جان‌ام را به لب آورده.
این دو سه روز گذشته پس از قرن‌ها جای تختخواب را به جا کردم و میز را به جایش گذاشتم.
طبیعت‌الله اگر چنین دستی در راژمان شمسی خانم ببرد خایه‌هایش را می برد.
من به راستی هفته‌ای دو سه بار پاهایم زخمی می شود، نه روی چرخ یا در کوه، در خانه‌ام: یا به گوشه‌های تخت می خورد یا باز هم به گوشه‌های تخت.
امکان ندارد احتیاط و حافظه با هم همکاری سودمندی از خود نشان بدهند.
همه اشیا با من رفتار‌ی سوزمند و سوزمانی دارند سپاس پانسمان‌ایزد را!
دو سال است برای خانه دولتی درخواست فرستاده‌ام ممکن است پس از مرگ آپارتمان توپی گیرم بیاید: خانه آخرت!
از فردا می خواهم موی دماغ "آش‌ا‌ل‌ا‌م"شوم برای خانه‌ای در همین دنیا!
خلاصه روبوسی
و فدات

باغ‌وحشی که شرنگ سروده است

  خانه  >  خاک  >  شعر  > باغ‌وحشی که شرنگ سروده است تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید      درآمدی بر اشعار حسین شرنگ و شعرخوا...