۱۳۹۸ تیر ۱۷, دوشنبه

درود‌ها، ا

درود‌ها،
ای به فدای فرهت همیشه مهربان،
بخششش را کجا می برند!
تو هر گاه یادی کردی خوش است.
بی غیرتی‌های مرا هم در نوشتن ببخش!
تابستان را هر روز با دوچرخه در می نوردم و بهترین دمان زندگی‌ام هم روی دو چرخ می گذرد.
به محض اینکه روی زین می نشینم میم زمین می افتد و من از راژمان شمسی خانم پر می گیرم و خودم را در کهکشان‌های دوردست گم می کنم.
جا‌هایی می روم که از نظر تنبل‌ها پایان کیهان است!
خودم هم در این سی و پنج سالهِ زیستن در مونترال، تنها نام جا‌هایی که تازگی‌ها می روم را شنیده بودم:
دو سه روز پیش به راهنمایی بهمن ابو‌الچرخ و رامون موچاچرخ سر از پارک ژان دراپو در آوردم.
آخ! ژان دراپو مگو بگو دره‌ای که بهشت‌های هشتاد کهکشان در آن گم می شوند!
مسابقه‌های اوتومبیلرانی معروف فرمول وان آنجا برگزار می شود و کازینو‌ی خانه‌خراب‌کن مونترال هم همانجاست.
دوستان، کانال آبی را نشان دادند که انگار چندین چینی و بازنده‌هایی دیگر پس از باخت‌های کلان خودشان را از بالا‌ی کازینو به آنجا پرت کرده و کشته بودند!
ارواح‌شان غرق دلار!
در این پارک که جنگلی تربیت‌شده و بس پهناور است درخت‌های میوه بسیار و پرندگان بیشمار هست.
امروز عصر تنهایی آنجا رفتم و توت سیاه انبوهی خوردم و دور تندی در پیست دوچرخه سوار‌ی زدم و هنگام بازگشت پر از رودخانه و درخت و پرنده بودم.
جایت بس خالی بود!
دکتر‌ا،
به نظر می رسد من هرچه بیشتر بجنبم و بجوشم شش‌هایم یار‌تر می شوند.
کسی می گفت بهتر است به خودت فشار نیاوری( چه حرف‌ها! پس به کی فشار بیاورم!)
آیا جنب و جوش شدید برای من بد است: دوچرخه سوار‌ی‌های دور و دراز و پیاده‌روی‌های تند در کوهستان؟
من از آن هنگام که برایت نوشتم دیگر آنتی‌بیوتیک نخوردم.
چند بار دچار درد و احساس سرما‌خوردگی شدم ولی بهش رو ندادم و کوهیدم و چرخیدم و اکنون هم چنانکه می بینی زنده‌ام.
گاهی یورش‌هایی از خفقان دمارم را در می آورد و احساس می کنم که از اینهمه هوا سهم من غصب می شود و شگفت غمگین و آشفته می شوم!
تنگی این خانه هم جان‌ام را به لب آورده.
این دو سه روز گذشته پس از قرن‌ها جای تختخواب را به جا کردم و میز را به جایش گذاشتم.
طبیعت‌الله اگر چنین دستی در راژمان شمسی خانم ببرد خایه‌هایش را می برد.
من به راستی هفته‌ای دو سه بار پاهایم زخمی می شود، نه روی چرخ یا در کوه، در خانه‌ام: یا به گوشه‌های تخت می خورد یا باز هم به گوشه‌های تخت.
امکان ندارد احتیاط و حافظه با هم همکاری سودمندی از خود نشان بدهند.
همه اشیا با من رفتار‌ی سوزمند و سوزمانی دارند سپاس پانسمان‌ایزد را!
دو سال است برای خانه دولتی درخواست فرستاده‌ام ممکن است پس از مرگ آپارتمان توپی گیرم بیاید: خانه آخرت!
از فردا می خواهم موی دماغ "آش‌ا‌ل‌ا‌م"شوم برای خانه‌ای در همین دنیا!
خلاصه روبوسی
و فدات

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

هزاره‌ها ا

هزاره‌ها از کجا به جا از کی‌ به اکنون رفتم هر بار همهِ جایگاه از  یادم رفت آمد یادم همهِ هزاره‌ها اینجا