سخنانی هست که از وحی منزل بسیار کهنتر است و حتا "وحی" هم مغز خود را از همان سخنان میگیرد ولی بر آن تبصره میگذارد:کشتنِ یک انسان مثل کشتنِ همهِ انسانهاست "مگر آنکه به امرِ خدا باشد!"
اصلِ تقدس یا ورجاوندی جان از کل تاریخِ مدوّن کهنتر است و حکمتِ بسیار بلیغی داشته: انسانها به بسیاری امروز نبودهاند! در طبیعتی خشن با خطرها قحطیها و بیماریهای بسیارگون دست و پنجه نرم میکردهاند و اگر هر کسی با خشمگینشدن از دیگری جانِ او را میگرفت انسان منقرض میشد! اینکه حتا در ادیانِ اصلی، یعنی ابراهیمی، تنها خدا بر جان انسان حق دارد و اگر خواست باید پدر سرِ پسر را ببرد(یعنی حتا پدر هم حقی بر جانِ فرزندِ خود نداشته)یادگارِ همان فرهنگِ کهن است! قانونِ کهن، قانونِ الاههسالار استوار بر اصلِ تقدسِ جان است! نرهخداها بر آن اصل تبصره گذاشتند اما آن اصل همچنان اصیل است هر چند ارزشِ جانِ آدمی در بسیاری از کشورها از گوسپند کمتر است!
چرا این اصل همچنان اصیل است؟ دقیقا به این دلیل که رودرروی بیدادِ بزرگ تنها با دادِ بزرگ میتوان ایستاد حتا اگر این داد در سخن بزرگ باشد! همه چیز نخست در سخن هستی دارد! کتابهای مقدس و قوانین اساسی همه در قلمرو سخن هستند! آن مفتی رسوا هم اوباشاش را با سخن به قتل و سوختنِ فرخنده انگیخت! سخن را دستِ کم نگیر! کلِ تفاوتِ انسان با دیگران در همین نقطهِ نطق است! جانِ حیوان برای حیوان مقدس نتواند بود! تنها انسان میتواند سنگهای بزرگتر از کوه بردارد! همین بزرگسنگها هستند که رها میشوند و دودمانِ ملتها و کشورها را درهم میپیچند!
انتقام بسیار آسان است! "واندتا" هیچوقت امنیتِ مافیا را تضمین نکرده! واندتا زمانی مؤثر است که "امرتا" قانونِ سکوت، رعایت شود! قرنِ بیستم نشان داد که مافیا را میشود تنها با تهیکردنِ اصولِ خودش برای پیرواناش شکست داد! زمانی که سکوتِ هراسانگیز را میشکنند! سکوت که شکست انتقام هم بی اثر میشود! "خانواده" از هم میپاشد و هر کسی خرِ خود را میراند! اصولِ مافیا را حرص و تنها خوری و ریا(نامیزانیِ گفتار و کردار)ی گادفادرها تباه کرد!
به دولتها نگاه کن! آنها کمابیش همان قوانین را به کار میبرند و تنها جانِ بخشی از انسانها را "مقدس" میشمارند! یعنی تقدس را رعایت میکنند ولی در آن تبعیض میورزند!
اگر بخواهی جلوِ این تمدنِ ریاکار خوشگوی بدکردار بایستی باید جلوِ ریا و تبعیض و سخن و سکوت و انتقاماش هم بایستی! این ممکن است به نظر سادهلوحانه و کسِ شعر آید! من کسِ چنین شعری را بر لوحی چنین ساده مقدس میدانم!
اصلِ تقدسِ جان، یک بیلاخِ بزرگ به بازارِ الاهیات هم هست: خدایانِ شما قاتلِ خدایانی دیگر هستند پس مقدس نتوانند بود!
تنها جان بر زمین مقدس است! جان دوست و دشمن ندارد!
برندهِ بازیای که در آن همه قانونگذار و داور و مجریاند جیمالف و داعش و بوکوحرام است نه یک جامعهِ مدنیِ آیندهدار!