۱۳۹۹ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

سلام خ

سلام خالو،
خیلی‌ خوشرن، به ویژه آ کلیپ کمنزیل و دوستی یی که در حق هستی‌ یه پرنده در سرزمینِ خو بیپناه‌تون کرده.
یکی‌‌ای قوم خویشون مونم هنچی کاری ش طرف ما کرده و آتی هم پر کمنزیل بوده: زندگی‌ به اعتماد و امنیت نیاز داره!
نوم‌خدا تو آدم خوش‌کمونی یه، امیدوارم کلاشینکفکت همنشین وافور نبو: وافور و کلاشنیکوف ‌ای روباری خاکستر‌نشین که!
نادونوم بیچه بعد‌ای انقلاب، یا دست کم یه یکی‌ دو دهه گذشته اکده روبار بلوچی‌پوش و بلوچی‌مسلک بوده.
ما ‌ای بلوچون‌مونم دوستر. هم همسایه روباررن‌ای آسون و هم تو روبار کم نهرن، ولی‌ همیشه تفاوت خومون خوی آوون‌مون حس اکه و حتی ادونستمون که پای غارت و بیرحمی به میون بیه دست آوون دراز‌تره.
چند وقت پیش دیستوم یکی‌ ‌ای مبارکیون ایرانشهر، ادعا‌ش کردر که رودبار جزو "اقلیم"بلوچستان است و توسط "فارس"ها غصب و به زور شیعه شده(انگار جاوون دگه با بوسه شیعه بودن!)هنچی ادعا‌وونی جرقه جنگ داخلی‌ یه، اگه خدا‌ی نکرده یه وقت نیت مثلث شوم آمریکا عربستان اسرائیل به علاوه بی‌ تفاوتی یه حکومت شیعی ضد ایران(برای آوون امت واحد‌ه مهمه، و در یه مورد هچ تعرفی هم ندارن)
چهار سال پیش، "ن. م"، که مو دوستی هم داروم، خوی مونی تماس گه که بیا خوی ما تو حزب مشروطه خواهان بلوچ ایران همکاری کن. خویشی گفتوم مو نه بلوچوم و نه مشروطه‌خواه و تجربه وونی داروم که دگه به مو اجازه فعالیت حزبی نادهه، آ هم هنچی حزبی. خیلی‌ اصرار‌ی که، با مهر و احترام، ولی‌ استوار گفتوم نه! مو شک نداشتوم که به رغم خوبی‌ و مهربونی آ دوست، یه اسم یه تیتر و ویترینه. چند روز بعد‌ی سایت‌شون عکس نقشه بلوچستان "گزر"ی ز‌ه.
بعضی‌‌ای بلوچون هما به اصطلاح حزب، جدایی‌خواهون افراطی و حتی سلفی‌یرن، آیا آ آدم پاکیزه خو ناشدونست یا جدی ش ناگه!.
عربستان بیخ گوش ما رو بلوچستانی سرمایه گذار‌ی هنگفتی کرده و هر دم امکان شعله ور بودنی هه و روبار پیش ‌ای همه جا اسوزه، چون به نسبت بخش گزر‌ی ‌ای بلوچستان، هنو سرزمین زرخیز و دارایی یه و آ منطقه ریگزار که واحه‌وون فراوان و خوشی‌ هم داره، به روبار اصلا بی‌ نظر نهه.
یه رواج بلوچیگر‌ی در منطقه ما به نظر‌و‌م پشتی یه نقشه‌یی دنبال ابو که شاید خود رژیم هم در آ نقشی‌ ببو(به عنوان یک برگ برای روز مبادا، هما طوری که ‌ای پان‌ترکیستون تو آذربایجان پروار و پر رو اکنن)
مو هر عکسی‌ ادیدوم همه بلوچی‌شون پوشیده و همه عشق اسلحه ین.
پیشتر‌م ما گاهی بلوچی‌مون اپوشی ولی‌ نه به عنوان بلوچ‌نما بودن، بلکه برای تنوع. لباس خوش‌ریخت و راحتی‌ یر به نسبت آ شهین شلوارون بی‌ قواره خومون.
مو خیلی‌‌ای یهتن چنگ و سازون دگه بلوچی، به منطقه خومون خوشحال بودوم، چون ما غیر ‌ای آ ساز و دهلیون گوش دل‌نواز‌مون، در برابر موسیقی‌ رنگارنگ و درخشان بلوچی واقعا مفلسین، هر چند آدم ‌ای خود‌ی اپرسه چطور یه دفعه سر تا پای یه منطقه‌ای بلوچ بو.
یه فرهنگ سرمچار‌بازی و اسلحه پرستی نقش کمی‌ ش در رواج جنایت مردم علیه همدگه و نسلکشی جانورون منطقه نبوده.
حتی پیشته ادیستوم که بعضی‌‌ای یه آدمون خود‌نما‌ی بیرحم، گل به روت، کنار سر بریده ده‌ها آهوگ و پرنده عکس‌شون اگه و ازشون تو پیجون‌شون.
منطقه‌یی که دچار خشکسالی بیست ساله بوده به جای اسلحه به خیلی‌ چیزون دگه نیاز‌منده.
مو باید خیلی‌ آدم بی‌ انصاف و تنگ‌نظر‌ی ببهم که رفتار جنایتکارون‌مون به پای بلوچ و فرهنگ بلوچی(که حماسی و بیابونی یه)بهلوم، ولی‌ مو خودوم شخصا یادمنه که لباس بلوچی و اسلحه اتاهه کار دست روباری بدهه.
ممکنه نود درصد بلوچون هم خوی یه تصور‌ی که ما ‌ای بلوچ دارین جور در نیان.
بعضی‌ ‌ای زحمتکش‌ترین مردم روبار همی‌ بلوچون بومی‌بوده یرن، یه مردم ت دامدار‌ی بسیار ورزیده یرن.
مو آ هجو نرم و مهربونی که به مرد روباری‌م که برای همی‌ یر.
خوشحالوم که هنچی جنبشون طبیعت‌دوستانه‌ای داره تو روبار راه اکوتنه با همت آدمونی مثل خودت.
یه گپونوم نوشت، یه هم بیافزایوم که طبیعت ما روباریون یه چیز ترکیبی‌ یه: کرمونی، هرمزگانی، بلوچستانی، مو ‌ای خودوم خیلی‌ گیشتر ‌ای کرمونیون به بلوچون و جرونیون نزدیک احساس اکنوم و موسیقی‌ بلوچی‌ای اصلیترین دوستون گوشون مونه و واقعا خوی دل و جونوم سر و کار داره، ولی‌ خوب یا بد، مو روباریوم و نیاز‌ی نادیدوم که هویت مردمی دگه به خودوم بگروم.
احساس اکنوم که روباریون ‌ای خوشون خجالت اکشن. بیچه آخه!
وظیفه ما‌یه که نگاه نوی به خومون بکنین و ‌ای دیستن زیبایی‌ و زشتی خومون نترسین.
روبار یه جایی‌ یه رو یه زمین، نه بهته نه بدته، شاید‌م بدتر‌ای خیلی‌ جاوون ببو، ولی‌ جای ما‌یه.
اگه کل روبار زلزله(شمال)به مو بدهن مو خوی یه عکس همی‌ موگون خشک سر کوته سید‌آوا عوضی‌ ناکنوم.
ممکنه کسخل ببهم.
دنیا به کسخلم نیاز داره
ها‌ها ها‌ها ها.

۱۳۹۹ فروردین ۱۴, پنجشنبه

پوشیده آ

یاد خود‌کشته: منصور خاکسار
۱۳۱۸-۱۳۸۸ لوس انجلس
این سوگنامه را امروز جایی‌ یافتم. منصور خاکسار از شاعران تبعیدی‌ی بود که یازده سال پیش، خودش را تبعیدی‌تر کرد.
یاد عزیز‌ش شاد



پوشیده آن سر خم را، یک کیسه ی پلاستیکی

در روشنایی بسیار، خیره شده به تاریکی

او رفته مانده جسمی سرد، بی اعتنا به نیک و بد

شهر فرشته ها دور است، از او در عین نزدیکی

این خفته ی خفه روزی، همراه رود و باران بود

حالا کنار چشمان اش، خشکیده جوی باریکی

لالی ز گوش سنگینی، بوییده لاله ی تلخی

نشنیده داستان او، نه ترکی و نه تاجیکی

مشق مشقت است این شعر، تکرار خارج از کشور

خطی کشیده بر شاعر، خود کار قرمز بیکی

عمری به ژندگی گشتم، مردم، همه غزل گفتند

تابوت پر گل ام بنگر ! بنگر چه مرده ی شیکی!

جان نسیم آشفت از، عطر غریب این گٔل ها

نوروز بی برادر را، چه تسلیت، چه تبریکی!

باغ‌وحشی که شرنگ سروده است

  خانه  >  خاک  >  شعر  > باغ‌وحشی که شرنگ سروده است تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید      درآمدی بر اشعار حسین شرنگ و شعرخوا...