۱۳۹۸ آذر ۸, جمعه

دیشب د

دیشب در رابطه با باند جایزه نوبل صلح، شیرین عبادی، نایاک، صهیونیست‌های کاتلر‌ی کانادا-مسیح علینژاد-بنیاد توانا، زندانی‌های اصلاح‌طلب یا دختران انقلاب و(آمدن ناگهانی و آسوده آنها به غرب)و وزارت اطلاعات و فرشگرد به چنان آگاهی‌های شومی رسیدم که واقعا ترس برم داشت. ما اصلا نمی‌‌دانیم که چه بلا‌های تازه‌ای و از سوی چه کسانی‌ دارد به سرمان می‌‌آید: طاووس‌های افعی‌درون.
اگر وضع همینطور پیش برود دور نمی‌‌دانم که رضا پهلوی را همان کسانی‌ که شبانه روز بغل‌شان می‌‌کند و با آنها "مبارزه" ترور کنند. فرشگرد پدیده وحشتناک‌کثیف و امنیتی‌یی ست.
الان بسیاری از زندانی‌های شورش اخیر را با حرف‌های آن فرشگردی بیشرف(امیر حسین اعتماد‌ی)، ممکن است اعدام کنند و آب از آب هم تکان نخورد.
او گفته ما جز و کل رهبری میدانی جنبش بنزین را بر عهده داشته‌ایم و رهبر ملی‌‌اش هم رضا پهلوی است.
این یارو دست راست رضا پهلوی است و تا همین چند سال پیش، از اعضا‌ی حزب تحکیم وحدت و بعد انجمن دانش‌آموزان و دانش‌آموختگان لیبرال(نئو‌کان‌های ایرانی‌ و ادامه تحکیم وحدت)بوده است. بسیاری از اینها تا هشتاد و هشت از وردست‌های انتخاباتی موسوی و کروبی بوده‌ا‌ند. از همان‌ها که با کمک کاتلر-عبادی(نئوکان‌های صهیونیست کانادا و امریکا و بنیاد نوبل صلح)همچون ملخ به غرب احضار شدند و ته و توی اپوزیسون رسمی را اشغال کردند.
ممکن است بسیاری از آنها جاسوس‌هایی‌ دو سویه باشند.
دوست دختر همین یارو، مریم شفیع‌پور، از اوین یکراست می‌‌آید تورنتو و می‌‌شود همه کاره سایت فرشگرد و حتا پسوورد آن را عوض می‌‌کند.
ما با یک مافیا‌اپوزیسیون تبهکار رودرروییم که تنها یکی‌ از خرابکاری‌هایش لو رفت: ایران دیس‌اینفو، برای خراب کردن کوشندگان غیر خودی ایرانی‌ در اینترنت، بودجه آنها برای همین "کار کوچک" از سوی وزارت خارجه آمریکا، یک میلیون و دویست هزار دلار بوده که همین هسته از فرشگرد با بنیاد توانا(همان زنک جنگ‌پرست، مریم معمار صادقی) آن را اجرا می‌‌کرده و کار به دادگاه فدرال آمریکا کشیده.
به زودی باید شاهد انفجار‌های زنجیره‌ای هول‌انگیز‌ی باشیم.
بیچاره مردم و جوان‌های جان به لب‌رسیده!

۱۳۹۸ آذر ۵, سه‌شنبه

داشتند د

داشتند در میدان مین
کلاشنیکف می‌‌کاشتند
شاخه‌های انفجار
کارندگان را یکی‌ یکی‌ بر می‌‌داشتند
هزار هزار از بامِ قارچ‌های سرخِ تاریک
پخش و پلا می‌‌کردند
می‌ گذاشتند
تکه پاره‌ها برای همیشه از یاد ببرند
که تنها تن‌هایی‌ ساده بودند
که با صمیمیتی حماسی
داشتند
در میدان مین کلاشنیکف می‌‌کاشتند
و قرار بود بهار دوزخ گلستان شود

۱۳۹۸ آذر ۱, جمعه

درود‌ها فرهتا

درود‌ها فرهتا،
چقدر لطف کردی دوباره که از این بی‌ غیرت حرفه‌ای سراغی گرفتی‌.
همیشه به یاد و اندیشه‌ات هستم ولی‌ هر چه بیشتر می‌‌گذرد دست‌ام بیشتر به آستین پناه می‌‌برد.
تکرار پی در پی افتضاح تاریخ هم دیگه حالی‌ به آدم میذاره نه والا نه بللا!
دل‌ام برایت تنگ شده بود.
بیماری هم بیشتر گاه‌ها دندان نشان می‌‌دهد گاهی هم نوک زبان یا انگشت میانه.
دیروز در بانک می‌‌خواستم با خانم کارمند حرف بزنم دهان‌ام همه ژست حرف‌زدن را انجام داد ولی‌ هیچ صدایی از گلویم در نیامد به جایش دندان‌های ته آرواره‌ام پهنای زبان‌ام را چنان گزید که شوری خون را در چشم‌هایم حس کردم.
از تکرار این وضع گاهی دچار وحشت می‌‌شوم: دهان می‌‌گشایی صدایی نیست و گرگی هم از بیشه‌های بیخ گلو زبان‌ات را می‌‌جود.
این به کنار، حال و روز ایران و خستاخیز‌های مجاهد‌فرشگرد‌خور‌شده‌اش زندگی‌‌ام را می‌‌خورد.
این دومین شورش است که من خاموش از بیرون نگاه می‌کنم و چشم‌هایم از خواندن ژنده‌تاریخ مجازی بدبو می‌‌شوند.
باز می‌‌بینم که عامیانه‌ترین احساسات در کار‌خانه ولنویسی خود‌ویژه‌پنداران "فرموله" می‌‌شوند.
بد نیست برخی‌ از این روشنکفکران را در آستانه هر شورشی برد جایی‌ و بست به ویسکی‌ و اسید و حشیش رویال‌نپال و مست و نشئه نگه داشت تا آب‌ها از آسیاب بیفتد.
سرکو و فالیک(و امثال) این دو به ویژه، مظهر خماری جاودانه‌ا‌ند.(دومی‌ در کمال ستار‌خان‌منشی از سفیرِ مایک پمپئو‌تر آمریکا در آلمان، چشم یاری دارد گاریبالدی‌اش هم باید نتانیاهو باشد)
چه کیفی‌ دارد دیدن قیافه‌های آنها در شب دوم بزم پیش از شورش، یکی‌ از کرگدن آینه می‌‌گریزد خواهد دیگری از لگد سیمابی گورخر آسودن نمی‌‌تواند.
کسانی‌ دیگر هم(از جمله ابو‌الفتوح، آن حرملهِ گود‌گای‌ها!) هستند که وصف احوال‌شان در آن بزم، تاریخ را کره‌لازم می‌‌کند.
تحریم و خشکسالی و خشک‌حالی‌ و خشک‌خیالی و ستم و هاری حکومت‌ها و مردمانی افسار‌گیسخته در منطقه‌ای سوخته و اشغال‌شده دارد ایران را با خرخر و خرناس می‌‌خورد و این نوابغ نو‌بالغ برای شورشیان بنزین نسخه می‌‌پیچند که با خود‌سوزی در دوزخ دوزخ را دوزخ‌تر کنند.
نیمی از جهان دارد از درد خشونت زوزه می‌‌کشد آنگاه یلان فرهنگی‌ ما خشونت را غسل دمکراسیرک می‌‌دهند تحلیل مثبت و سپس حلال می‌‌کنند.
دوباره از بوی زخم‌ها و سوراخ‌های خونین جنازه‌ها به هیجان آمده‌ا‌ند این شاعر‌ها و نویسنگدان! آخ این شاعر‌ها و نویسندگان!
یک جنازه دو جنازه ده هزار جنازه، هر چه بیشتر بهتر!
چه بنبستستانی!
چه یخ‌اندر‌یخ‌اندر‌یخستانی!
جنازه، سرمایه پیروزی!
دریغ از دو جو فهمِ استراتژیک و دیدن ایران خشک در اقیانوس جغرا‌سیا، همه چیز تیک است و تاک و تاکتیک و تیکتاک.
دیشب با همین صدا‌ی پنچرم با یکی‌ از دوستان اتفاقا دانشمند‌م در همین باره‌ها حرف می‌‌زدیم.
گفت: با افسوس اینهمه، دویست کشته به از پانصد‌هزار کشته و میلیون‌ها آواره و زخمی و قحطی‌زده بی‌ پناه در جهانی‌ که دیگر در‌ی به روی کسی‌ باز نیست.
لرزیدم ولی‌ یادم از سوریه و لیبی‌ و عراق و...آمد.
گله‌ای از "کارشناس‌های مسائل ایران"در بی‌ بی‌ سی‌ و بوق‌های دیگر دم گرفته‌ا‌ند: ایران سوریه نمی‌‌شود ایران سوریه نمی‌‌شود ایران سو...(چرا اینهمه تاکید!)
مگر سوریه سوریه بود سوریه‌ای که دیگر شبیه سوریه نیست شبح سوریه است!
خوش به حال بیسمارک حوزه، همانا خامنه‌ای خون و آهن با چنین دژمنانی!
احساس می‌‌کنم کمال کری را در بلندگوزترین دروغِ آینده هنوزیده‌ام و فکر می‌‌کنم کار کار گذشته است.
فدات
روبوسی

۱۳۹۸ آبان ۳۰, پنجشنبه

۱۳۹۸ آبان ۲۶, یکشنبه

برای مسعود چم‌آسمانی ما


برای مسعود چم‌آسمانی ما


چنان دستی‌ از آینده خواندم
که درد‌هایم از دم
لالایی مرفین شدند
زخم‌هایم از قهقهه شکفتند
نه!
جانم!
ببخشید!
نه سوی این خلا روم
نه خواهم آید به سویم
بر می‌‌گردم به اکسیژن بوق
یا با دمِ جاودانه‌زندانی
فرو می‌‌روم در دل دم!
تا‌مام!

۱۳۹۸ آبان ۱۹, یکشنبه

می‌ ترسم خ

می‌ ترسم خودم را بشکنم
و خرده‌پا‌ترین فرار‌ی‌ام
لشکر تموچین باشد
یا قطار‌ی
حاوی شش میلیون
آ‌دولف 

۱۳۹۸ آبان ۱۸, شنبه

درود‌ها ب

درود‌ها بر رهبر شوهر‌خالگان ر‌ه‌گم‌کرده جهان، همانا سیاهمکر نستوه،
ای بنازم!
چه دست و پنچه چربی‌!
چه نوازنده ناز‌ی!
کیف کردم!
حیف که نوا‌ی سکوت‌افروزش را آلوده آن شعر تخمی کمونیست‌پسند کرده بود.
اگر اصفهان نبود آن نیمه دیگر جهان و‌ل‌معطل‌تر بود
چه خوش که سرانجام نشانه‌ای از خودت رسید.
اینجا صادق هی‌ سراغ تو را از من می‌‌گیرد و هی‌ من می‌‌گویم انشا‌الله یوزپلنگ است.
احساس می‌‌کنم که آب و هوا‌ی سرزمین گوته خانم‌باز(این طفلکی فقط"با گوهر رختخواب"خودش بازی می‌‌کرد!) مزاج‌ات را خجسته‌تر کرده.
امیدوارم حال‌ات بسی‌ بهتر شده باشد.
صادق از روی ویدئو‌های تازه‌ات چنین حسی دارد.
همین اکنون خدایی می‌‌آفرینم تا نگهدار تو کمونیست بی‌ برو‌برگرد شود.
خواهش می‌‌کنم این نوزاد پاکیزه را دیگر نخور: کمونیست نکن ‌ای ستوده!
روبوسی و رقص لزگی
تا نوشت و خواند‌ی دیگر

باغ‌وحشی که شرنگ سروده است

  خانه  >  خاک  >  شعر  > باغ‌وحشی که شرنگ سروده است تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید      درآمدی بر اشعار حسین شرنگ و شعرخوا...