درودها بر رهبر شوهرخالگان رهگمکرده جهان، همانا سیاهمکر نستوه،
ای بنازم!
چه دست و پنچه چربی!
چه نوازنده نازی!
کیف کردم!
حیف که نوای سکوتافروزش را آلوده آن شعر تخمی کمونیستپسند کرده بود.
اگر اصفهان نبود آن نیمه دیگر جهان ولمعطلتر بود
چه خوش که سرانجام نشانهای از خودت رسید.
اینجا صادق هی سراغ تو را از من میگیرد و هی من میگویم انشاالله یوزپلنگ است.
احساس میکنم که آب و هوای سرزمین گوته خانمباز(این طفلکی فقط"با گوهر رختخواب"خودش بازی میکرد!) مزاجات را خجستهتر کرده.
امیدوارم حالات بسی بهتر شده باشد.
صادق از روی ویدئوهای تازهات چنین حسی دارد.
همین اکنون خدایی میآفرینم تا نگهدار تو کمونیست بی بروبرگرد شود.
خواهش میکنم این نوزاد پاکیزه را دیگر نخور: کمونیست نکن ای ستوده!
روبوسی و رقص لزگی
تا نوشت و خواندی دیگر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر