خودش را کشت و دید
دارد از
مادری در سیارهای دیگر
طلوع میکند
"اکونا متاتا!"
"اکونا متاتا!"
چه دیونیسوسی!
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر