دریا
دریچهیا
یا دروازه
یکی میخزد
یکی میپرد
یکی میگشاید
توی خود از خود
خود را
با ماهیچههای موّاج
لغزان در سراسرخود
می تپد
می کشد
می درخشد
واژه
جیغ
آینه
سایهیِ گنگ
آغوشِ کر
خوابِ کور
چرا نخارد زبان
در بسترِ ژرف
"قصفو دارنا" در این سیاره اگر یک پروانه درنگیدی نقشیدی رنگیدی دلیدی شادیدی ، و مرگ را طبیعیدی جاودانگی را جاودانگیدی