۱۳۹۹ مرداد ۸, چهارشنبه

درود‌ها د


درود‌ها دکتر‌ا،
امیدوارم خوب و خوش باشی‌!
سه روز پیش ناگهان به من خبر دادند که برادر کوچک‌ام که دچار آن بیماری شده و پس از یک هفته دردناک خوب شده بود دوباره و این بار به شدت دچار درد سینه و تب شدید شده!
بی‌ انصاف هنوز خوب نشده می‌‌رود تریاک می‌‌کشد!
انگار در یکی‌ دو روز گذشته حال‌اش بهتر شده.
از او تست کوید۱۹ هم گرفته‌ا‌ند و امشب باید نتیجه‌اش برسد.
امیدوارم برادر‌کم نجات یابد!
زن و بچه‌ای شش ماهه و همه خانواده و خویشان چشم به راه اویند!
من از چند دقیقه پیش از خواندن خبر بیماری‌اش گلویم دچار حالتی‌ مانند بغض شده بود ولی‌ علت‌اش چیزی ناشناس بود!
از آن روز تا حالا این حالت شدت گرفته: انگار کسی‌ گلوی مرا فشار می‌‌دهد و رها هم نمی‌‌کند یا چیزی بیگانه ته گلویم روییده و دارد مری را دچار تنگی می‌‌کند.
تب و اینها هم ندارم!
زمانی‌ یادت هست بهت گفتم که چند بار دچار حالت خفگی شدم در خواب، به ویژه وقتی‌ به پشت می‌‌خوابم، این هم تکرار شد دو سه بار دیگر!
امیدوارم این خانه نو که یکم اوت به آن می‌‌کوچم بهشت شداد‌م نباشد!
جوان‌ام آرزو دارم!
خلاصه فدات

۱۳۹۹ تیر ۲۷, جمعه

ر‌ز‌ا‌خ

ر‌ز‌ا‌خانم‌جان، ببخش دیر پاسخ می‌‌دهم!
این هفته چهار بار از سوی چهار حیفِ کس افسرده شدم!
گورِ پدرِ مردان، از این کرمریزی‌های رایجِ زنان، گل به رویت، در دوستی یا همکاری یا نشست و برخاست حال‌ام به هم می‌‌خورد: تنها در همین هفته چهار بار!
میانِ دوستانِ مرد واقعا چنین رفتار‌هایی‌ بسیار کم دیده می‌‌شود!
بیشتر زن‌های درست‌حسابی‌‌ای که دیده‌ام اهلِ دوستی با زن نبودند.
میان آنها یک فمینیستِ مرد‌خوار هم بود!
آدم نمی‌‌داند با این سیلابِ گلالودِ غرایز چه رفتاری در پیش بگیرد!
دقیقا در اوجِ صمیمیت کرم می‌‌ریزند یا جایی‌ که اصلا نیاز‌ی به کرمریزی نیست!
ریختنِ کرم برای آنها گونه‌ای تفریح سادو‌مازو‌یی است! مساله دیگر اصلا جنسی‌ و رمانتیک و از این حرف‌ها نیست: از مادر و خواهر و خاله و دوست و دوست‌دختر و زنِ دوست و خویش و نخست وزیر و وزیر و وکیل و سناتور و سفیر(یک لحظه قیافهِ آن بچ هندی‌آمریکایی‌(نیکی‌ هیلی)را در نظر آور یا سامانتا پاور را یا هیلری و ترزا می‌(ای مادرش را گاییدند)یا مسیح علینژاد(یکی‌ از آن چهار، دیشب در کمالِ جندگی برای من نوشته: فکر می‌‌کردم لابد از دار و دستهِ مسیح علینژاد هستی‌....،حالا دقیقا می‌‌داند که حسین شرنگ چه جانور‌ی ست ولی‌ فقط محضِ ریختنِ کرم، چنین انگشتی در کس زده حوالهِ کون من می‌‌دهد! من از خشم لال شدم)
برای یک مادر و دختر از دوستان‌ام دو بلیت نگه داشتم که بیایند در جای ویژه و شب شعر ما را ببینند.
پیش از برنامه هم رفتم سر میزشان که با‌شان خوش و بش کنم. ساعت هشت در‌ها باز می‌‌شده که نه برنامه شروع شود: فضا‌ی باحال کاباره، بار و مردم رنگارنگ. حالا این دو حمالِ کس را در نظر بگیر که هی‌ غر می‌‌زنند: چرا گفتی‌ هشت بیائیم؟ پس کی‌ شروع میشه؟ نه دیگه! باید می‌‌گفتی‌!
دل‌ام می‌‌خواست "نکته"ام را در بیاورم و سوت‌زنان با بی‌ اعتنایی کسی‌ که اصلا نمی‌‌داند در کدام سیاره سفینه‌اش را پارک کرده شاش‌اش گرفته آمده بیرون، روی میزشان بشاشم!
حالا وقت رفتن را "داشته باش": خب آقای شرنگ ما دیگه می‌‌ریم....همین!
‌ای قحبه بنت قحبه، حسین جون، یکدفعه شد آقای شرنگ: ما دیگه می‌‌ریم!
انگار آمده بریند ریده رفته!
سرد و زمخت و سرشار از کرم‌های آمادهِ ریزش!
دیروز که بهشان گفتم از "شگفتی" شاخ در آوردند: تو بیش از حد حساسی حسین‌جون، ما فقط یه بار گفتیم ساعت چنده، وقت رفتن هم جلو دیگران واستیم احترام بذاریم!
حتا یک ذره از بی‌ نزاکتی خودش را نمی‌‌پذیرد.
اینها را من هفته‌ای دو سه بار می‌‌بینم با هم می‌‌خوریم و قهوه می‌‌نوشیم. دو قران هنر کس‌دادن هم بلد نیستند و من هم با‌شان همچون اشیا زنده‌ای یادگار وطن، رفتار می‌‌کنم!
ر‌ز‌ا بیا با هم فرار کنیم، این سیاره واقعا دیوانه‌کننده است:
دیوانه‌ها را می‌‌کند بعد بهشان می‌‌گوید دردتان که نیامد!
نه؟
دوباره می‌‌کند!

باغ‌وحشی که شرنگ سروده است

  خانه  >  خاک  >  شعر  > باغ‌وحشی که شرنگ سروده است تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید      درآمدی بر اشعار حسین شرنگ و شعرخوا...