یادِ آن یکی اسماعیل خویی
اسماعیل خویی دوردستها
نه آن ملکالقصاید کاروانسرای اخبار روز
بر گورهای ما همه
خودش را-
بهارستانی از کوه
غنیمتِ بیشمارسنگِ مرگ-
فرش کرده است
گهوارهجنبانِ ما همه نیز
عرش بوده است
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر