ابرگون
در سپیدی ابر
در سپیدی ابر
همسفرِ سپیدهدم
با بالهای شبنمآگین
به سوی الف میپرد
دستهای غاز
دستهای غاز
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر