چنان باختهام
که با مالیدنِ شکستها به هم
شستنِ دستها در جرقهها
آینه کرده پیروزِ بازی را دارم
پیروزبازی در میآرم
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر