جمهوری وحشی شرنگستان
سگی سنگی میپایدم
کوهی بی درنگام
می کشد
اوجی که نامِ تو انگیخت
پشت تو وا رفت
کوهی که در تو فرو ریخت
از تو فرا رفت
باز مرگ
زیر خرمنی از گل
از خودش بو برد
که مرگ
خودش را میبوید
چاه را بیار!
(حمق فاجعه
افتاده در
عمق فاجعه)
سطل را بکش!
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...