۱۴۰۲ مهر ۱۳, پنجشنبه

دوستان ر

 دوستان ریخته‌ا‌ند 

برگ‌های ابری 

پیش از شا‌رِ زرد

بر افسوس‌های ریخته

سایه می‌ سایند 

دست‌ها قار‌قار می‌‌کنند

شاخه‌ها می‌ آذرخشند

پنهان و پیدا

میانِ خشاخش و غُرُمبه 

پاییز آمده


@sharangestaan


۱۴۰۲ مهر ۹, یکشنبه

ندیده‌یی‌ات ه


ندیده‌یی‌ات هنوز از نزدیک 

آنقدر‌ که سایه‌ات درون‌ را برمباند

هیولا‌یی

خمیده بر مغز‌کی‌

در هستهِ هلویی 

که گیر کرده در گلویی

که از خود دریده‌ای

عزیز‌کِ جبار‌م

انسان را

انسان واقحقیقتا مو‌جو‌عود را

اگر ببینی‌

بی‌ اختیار می‌‌رینی!

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...