دوستان ریختهاند
برگهای ابری
پیش از شارِ زرد
بر افسوسهای ریخته
سایه می سایند
دستها قارقار میکنند
شاخهها می آذرخشند
پنهان و پیدا
میانِ خشاخش و غُرُمبه
پاییز آمده
@sharangestaan
هزارهها از کجا به جا از کی به اکنون رفتم هر بار همهِ جایگاه از یادم رفت آمد یادم همهِ هزارهها اینجا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر