۱۳۹۰ آبان ۹, دوشنبه

ما دزدان را در هر کسوتی



ما دزدان را در هر کسوتی می‌‌شناسیم. به ویژه در کسوت مقدس و نظامی. چرا ما چنین دزد‌شناسان قدری از آب در آمدیم؟  چون نژاد ما را در روز روشن دزدیدند، و قاره ی ما را اشغال کردند. به دستی‌ کتاب مقدس، به دست دیگر تفنگ. اصلا چرا باید اسم یک پیرزن آفریقایی‌تبار، ماری‌مارتا مک‌کی‌ باشد؟ گاهی سایه ی زنی‌ کهن در خواب مرا گئینهو‌میتونگی صدا می‌‌زند: گئینهو‌میتونگی! گئینهو‌میتونگی! و من انگار شانزده هزار سال آزگار گئینهو‌میتونگی بوده ام، با جهله‌ای پر بر سر و پستان‌هایی‌ سیاه و برجسته خیس از پشنگ آب آب‌ها فریاد می‌‌زنم: آمدم مادر! آمدم! و اینهمه در نیمروزی چنان درخشان می‌‌گذرد که باور می‌‌کنم که زیر سایه ی سیر هر درختی کسی‌ نشسته دارد مرا تا ابد سرقت ادبی‌ می‌‌کند.
مادربزرگ پروفسور ویلیام مک‌کی‌ جونیور

۱ نظر:

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...