(سید زینب ضیا هاشمی-آغاز-بازآغاز)
دال مادر اگر بیفتد
مار شاخدار میآید
نیش میزند به ریشهی رگها
از لهیب خاکستر خون
تن تنور زهر میشود
دال مادر اگر بیفتد
دستها در دعا بخار میشوند
دهان میافتد از فوارهی فریاد
در گودال حرف خاموش
دال مادر اگر بیفتد
........................................
می گذشتی از دشت
کوه نگرانات بود
بین شن و سنگخضرِ چمانات
آبهای زیرِ زمین را روشن میکرد
سایهات به آفتاب معنی میداد
آسمان با حضور تو خوش بود
می گذشتی از دشت
دشت با تو میگذشت
................................
ما در مادر رود
مادر در ما خانه
آبِ پیر
آبِ آواره
خانهی تشنه
خانهی پاره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر