آنقدر جیغ میشوی
آنقدر گیج میکشی
آنقدر سوت میکنی
آنقدر سکوت میزنی
آنقدر بی قدر
شنهای کوچه
بیابانِ کوچا
کودکانِ تشنهِ شناور
در زمزمهِ ملکطاووس
سوارِ سراب است این کشتیِ کنیزان
این بهشتِ سرب و سوراخ
عرشِ دعای داعش است
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر