مغزِ سنگ را
پنبهِ گوش کنم
گوش کنم به گوشهای
در داستانِ فسیل
در داستانِ فسیل
ماهیانِ باستان را تازه به تازه
بگیرم نشان دهم
به عکسِ نوِ ماه
در قابِ لرزان در سراسرِ بیابان
کوه برقصد
وقتی نکنم نگاه
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر