از داشتن دارم همین تن که
پوشانده شد روزی به نامِ من
آیینهای که چهرهام پوشید
آیندهای که شد درامِ من!
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر