۱۳۹۹ آذر ۷, جمعه

چشم‌هایی‌ ک

 چشم‌هایی‌ که از سنگ می‌‌چکیدند می‌‌دیدند

که کوه بی‌ سر

کورمال‌کورمال

از غروب پایین می‌‌رفت

کلاغی بر سپیداری

میان شمردنِ برف از

سنگام‌های تاریک می‌‌لرزید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...