۱۴۰۰ شهریور ۳۱, چهارشنبه

کوه‌ها ا

 کوه‌ها از آدمی‌ می‌‌گریزند

با نام‌هایشان

بر بال شاهین‌ها‌ی تیرشنیده

با ماه‌هایشان بر پشت پلنگان دیوانه

با تبِ برف‌ها و یخ‌هایی‌ که از شنیدن هذیان‌های دو پای ولگرد

و دیدن چادر‌های روشن و پرچم‌های پیروز‌شان

به دره‌ها می‌‌ریزند

از آدمی‌ می‌‌گریزند

کوه‌ها

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...