۱۴۰۲ خرداد ۲۰, شنبه

برای ا

 برای اینکه خودم 

خودستانِ خودم باشم 

شما همگان را منیده‌ام 

با جان‌ام از همهِ جانوران 

گذشته‌ام 

ماهی‌ یی که از همهِ ماهیان و سپس از آب 

گذشت و بیرون آمده‌ام 

ماری‌همیشه‌جوان

اندازه‌گریز 

که پوست همه شما را پوشیده‌انداخته‌ام 

نه تنگ و گشاد و کوتاه و دراز بر تن‌ام 

کرم و اژدها و بز و زرافه

همهِ شما را منیده‌تنیده‌جانوریده‌ام 

برای اینکه خودم

در خودستان ام

بدوم 

بپرم 

شنا کنم 

بخزم 

بیفتم 

بگیرم 

بمیرم 

برویم




۱۴۰۲ خرداد ۱۸, پنجشنبه

هر ب


هر بار که پدیدار می‌‌شوم
می‌ بینی‌ که از میلیارد‌ها سال
تا کنون
همین‌گوشه‌موشه‌ها بوده‌ام
در خورشید و آذرخش
در آتشفشان‌های سرد و گرمِ ستاره‌ها
در سنگِ چخماق
کبریت
فندک
همین گوشه‌موشه‌ها
بالای راژمان‌ها
پشتِ ابر‌ها
در ابرها
توی کوه‌ها و جیب‌ها

۱۴۰۲ خرداد ۱۲, جمعه

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...