به این افعی شکمو نگاه کن! هوس کرده تخمی چند برابر گنده تر از دهان خود بخورد. دهان کاردخوردهاش را میگشاید. دور تخم چنبر میزند. کش دهاناش را میکشد و تخم را میبلعد. آبستن تخم میشود. با فشردن لوله ی تناش تخم را خرد، و پوستهاش را قی میکند . بهایی که این افعی تخمی تخمخورده میپردازد برابر با خلع سلاح خود به عنوان خطرناک-زهرآگینترین مار زمین است. حالا غیر از خودش کسی نمیداند که چقدر بی دفاع شده. بی خطرتر از یک کرم بزرگ. طبیعت برای این خودویرانی او هم چارهای اندیشیده، دهان او را با شبح نیش میآراید و بر رجزهای رفتاری و هارت و پورت و فشافشاش میافزاید. چنان در خودش لوله میشود و خودش را به سوی دشمن فرضی شلیک میکند که ژنده پیلها هم از چند متری او رم میکنند. او باید بپاید که در صورت حمله نیشاش به عمد به خطا برود تا راز بر حریفاش آشکارا نشود. گویند تا ابله هست لافزن بی روزی نمیماند. به این عنتر همه چیز خوار نگاه کن حالا که سرش را انداخته پایین منتظر است چیزی بجنبد تا بخوردش" اوپس! یک افعی خوشمزه! برو تو خندق بلا که رفتی! اوخ! افعی یک نیش نمایشی به چند سانت دورتر از پهلوی چپاش میزند و عنتر دلاور ما نگزیده غش میکند.تکانی به خودش میدهد میبیند نمرده! خوشا به سعادت بد عادت ام! در کمال سفاهت دوباره حمله ور میشود! پس این خوراک من کجا رفت! هیس! یافتم! زیر سنگ است! سنگ را بر میدارد و باز نیش نمایش میخورد و غش نمایشی میکند! این عنتر باید شکسپیریناکتر میشد! ادامه نهضت دارد! بی این اتفاقات جگرپرور، جمهوری وحشی شرنگستان از منظومه ی شمسی پرت میشد! این نمایش تو را یاد کدام حکومتهای نمایشی میاندازد؟
۱۳۹۰ بهمن ۲۹, شنبه
۱۳۹۰ بهمن ۲۶, چهارشنبه
جگر
خامخامریزریز میشود
می شتکد
خون خیره ی تاریخ از آن
داغ لعنت جغرافیا
که جزّ میزند
در حرفهای زندگی
که زبان را تا سکوت فسیل
تجزیه میکند
نفتآلوده
الکتابآکنده
آینده فرسا
مرگافسا
غاشیه پیچ
خوره خو
پیچیده بویش
خانه به خانه
کوچه به کوچه
خیابان را بیابان اشقیا میکند
جگری که زیر دندانقروچه ی دهها میلیون خشم عصاخورده
خامخامریزریز میشود
می شتکد
۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه
این کبریت مال من نیست
آنقدر برقص تا آتشی خطرناک روشن شود: آرام بیات
به شمار شاخههای جعبه ی کبریتی
که مأمور در دست دارد و
می شمارد و
باز میشمارد
سوختهام شهرهایی نساخته
و جنگلهایی نروییده
در چهارگوشه ی زمین
یک شاخه از جعبه کم نیست
با اینهمه
یعنی با این هوای سیاه
و سایه ی دیوارهای سرخ
مردمی که با دستی سایهبان چشم
دستی ماسک دهان و بینی
سرفه کنان
به دوردستهای من خیره اند
دیوانه اند؟
این کبریت مال من نیست
۱۳۹۰ بهمن ۱۶, یکشنبه
در ایستگاه آخر
قطارها که میگذرند برای آن مسافران بی مقصد دستی تکان بده: شهلا پارسایی
با سری پراز جرینگ زنجیریان ابله
در طول و عرض خودم راه میروم
سایههای درونی ام
لبالب از پچپچه ی تنهای ایوان
با شیطان همراه
دعای آلیوشا
در تعفن نعش قدّیس
نعره ی دمیتری
در آینده ی سپید منجمد
هذیان اسمردیاکف
در خون مست پدر
ای پرنس بی کس
از این رمان بیا بیرون
قطار دیگری به رمانی دیگر میرود
در ایستگاه آخرش
دیگری از رماناش میرسد
و زنجیریان به ایستگاه متروک زمستان میروند
بیا با همه برای همیشه خداحافظی کن
و برگرد به آسمان آبی ات
بالای کوههای سپید
۱۳۹۰ بهمن ۱۴, جمعه
جمله جنگ داخلی
این واژه از آن من است
آن من از این است واژه
این است از واژه آن من
من از است آن واژه این
واژه من است از این آن
است از واژه من آن این
از این است واژه من آن
از است آن واژه این من
واژه آن این من از است
من این است آن واژه از
واژه است آن از این من
من این واژه از است آن
آن واژه است از من این
آن از واژه این من است
من است از واژه این آن
این واژه است آن از من
من آن است واژه این از
من این از است آن واژه
ادامه نهضت دادادارد
اشتراک در:
پستها (Atom)
دیو شدم د
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...

-
به خواهرزادهام وحید رشتهداری شیدا نخستین "عشقِ زندگیِ من" بود! یک عشقِ به راستی گیومهنشین! روزی طرفهای عصر، داشت ا...
-
الان، دوستی، محسن شمس، ویدئویی برایم فرستاد، با چند خط تلخ، مبهوت. دیدم و تنام سیخزار شاخ شد. لینک آن را پایین همین نوشته میگذارم. رف...
-
جریانِ این عشقِ ریشنفکرانِ اسلامیرانیست به موی گندیده چیست؟ آیا این یک فتیشِ نوین است؟ آیا این مو از پیازمو گندیده یا از سیرمو؟ از...