۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

این کبریت مال من نیست




آنقدر برقص تا آتشی خطرناک روشن شود: آرام بیات


به شمار شاخه‌های جعبه ی کبریتی
که مأمور در دست دارد و
می‌ شمارد و
باز می‌‌شمارد
سوخته‌ام شهر‌هایی‌ نساخته
و جنگل‌هایی‌ نروییده
در چهار‌گوشه ی زمین
یک شاخه از جعبه کم نیست
با اینهمه
یعنی‌ با این هوای سیاه
و سایه ی دیوار‌های سرخ
مردمی که با دستی‌ سایه‌بان چشم
دستی‌ ماسک دهان و بینی‌
سرفه کنان
به دوردست‌های من خیره اند
دیوانه اند؟
این کبریت مال من نیست


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...