حالا! به گفتِ
رزم و بزمآزمودگان سرخپوست در جنونِ غربی شرنگستان، به هنگامِ یورش و شکار به
معنایی فراموششده، بله حالا کار زیبای من آغاز شده است. کار یورش به جیبِ تو و
شکار خوانندهای که در تو چشم به راه ژنده و وحشعر دارد. من یکشنبهی گذشته از آن
سفرِ جاننوازِ شمسی بازگشتم. تا ساعت یک و نیمِ دیروزِ بازگشتام زندگی روان
مرا نواخت نواختنی فراموشیناپذیر با دستها و نامهای سرنوشتآسایی چون شهره و
فریال و فرهت و کتول و سارا و سهیلا و مسعود و سپیده و فریبا و ماشاالله و نرگس و
معصومه و امیر و آرتین و حسن و مهدی و مهین و مانا و اشکِ ماندگار و خلیل و بهروز
و کنت و کارل اوگوست دوم و همهی مردم زیبای استکهلم و ...زروان و آنماری و آرش و
ندا و مینا و لٔر و بهزاد و مهرداد و امیر و همهی مردم دلنواز بلژیک و آخ! آخِ آخها!از
ساعت یک و نیم به بعد در آن کستاریکای هزار کدِ شقاوت و بی نزاکتیِ پاریس و
مهربانیها و پذیراییهای پس از گزش و هزل و خندههای خنزرپنزریستی که دیگر
نچسبید و نچسبید نچسبیدنی جاودانه دیگر هیچ نمیگویم اگر بگویم وقتی میگویم که
دیگر دلام چرکین نباشد. دیگر. دیگر. دیگر. دیگر...حیف! به درک! در آن لحظه از
لحنِ او نیش مارِ ناگِ اتاقِ تاریکِ بوفِ کور یادم آمد. یادم آمد که بیهوده شرنگ
نشدم. من با موهایی شیرِ مارچکان بیرون آمدم. بگذار او نعشکشی کند. او در من
خودش را گزید. خودی که دیگر برای خودش تازه نیست. خودی کتابمرده. خودی خودخو و
دیگرکور. خودی مرکز کائنات. خودی اللهوار. شقی. هزال. رادیکالریخت و تا مغز
استخوان محافظه کار. خودی در دژی با هزارانقفل و کد. از آن روز تا امروز ساعت یک
و سی و یک ثانیه چنان زهری اعصاب مرا انباشت که اگر به لشکر جرّار افعیان نگاه میکردم
به آنی بخار میشد.این نیز هم روی آن نیزهایی که با بگذردگفتنهای ما نگذشت و
بر هم تلنبار شد. شرنگ هم، یا نه شرنگ به ویژه میتواند مسموم شود با حساسیتی
پروانهی اسیدیآسا. این قدرت را هم دارد که رودی از زهر را بگوارد و حتا نشئه
شود. نشئهی سخنی که پوست تازهی او میشود. این روزها تنِ سخنِ من لختِ مکرر
است. یکجا پوستِ همهی وحوش شرنگستان را انداخته است. باد میوزد و گوشتِ خاموشِ
من لرزِ لهجهی پاییز میشود. چه شادم که یکی دیگر از باغهای من سوخت. حالا
فصلی در دوزخ و ایمان بیاوریم به آغاز فصلِ سرد را بهتر درک میکنم. اگر ته آن
رفتار... بی خیال! به تخم خودت!
حالا!
ژندهخانه-کتابِ
شمسی آمادهی سفر به خانههای شماست. این کتاب و آن سفر از پشتِ چهره ی کتاب روی
داد و رخ نمود. از همین کتابچهر هم آن را به دستهای درست خواهم رساند. تا کنون دو
الاهه و یک وحشوند ویژه هر کدام ده جلد خریدهاند تا به دوستان هدیه بدهند. اگر
نتوانستی یکی بخری پنج تا بخر ده تا بخر. بخر و حالاش را ببر. اگر چندان پولدار
نیستی دو برابر ده برابرِ بهای کتاب بپرداز. تنگدستی؟ باش! چه بهتر! اصل، همت
عالی استای خوشگل وای نسبتا خوشتیپِ همهی عالم! من از فردا یواشیواش، اسمهای
اهل کتاب را زیر همین لینک، هایلایت خواهم کرد.( برای کاستن از زحمت وجود وحشیِ
من، آنها که شعری به نام خود از من دریافت کرده اند میتوانند در بخش کامنتها
سلام و درودی بنوازند تا من یادآور شوم که از اهالی کتابِ شمسی هستند و از
سرنشینان این سفینه کتابِ ژیندوسی).)بیشتر این دوستان در ایراناند. باشند. سخاوتِ
شمسی من در اهدا همین شعرها تبلور دارد. حالا کتاب، کالای کالاهاری است و من
سلزمنِ منظومه. ناشر ارجمند این کتاب، مسعود مافان، آن را با کیفیّتی چشمگیر و
هزینهی گزاف در سیصد و سیزده صفحه در آورده. برای من به اندازهی شعر و ادبیات
اهمیت دارد که او زیان نبیند. برای همیاری با او من با کمال میل پذیرفتهام که دست
کم دویست نسخه از آن را به فروش برسانم و خواهم رساند. اگر در لینکِ زیر به عنوانِ
مقدمهی این کتاب نگاه کنی ممکن است این جمله یادت بیاید: با غرشهای وحشیانه!
بسیاری از دوستان فیسبوکی من، چه در ایران، چه در ایرانستانِ جهان، شعری از من را
با این جمله در میلباکس خود دریافت کردهاند. این کتاب، لبریز از نام است. نامهای
کسانی که بیشترشان را تنها در عالم مجازی میشناسم و حالا دیگر آنها را خانوادهی
خودم میدانم. برخی از آن نام-شعرها در این کتاب نیستند. ظرفیت تکمیل بود. آن
نامها برای کتاب آینده میمانند. دو سه اسمِ بی رسم را هم مالیدم به سوهانِ
گدازان شمسی خانم و دود و پلوش شدند. خلاصه هر که از اهل این کتاب یا از دوستان
توحش زیبا که خواهان خواندن آن است میتواند با من تماس بگیرد آدرس بفرستد تا من
کتاب را برایش بفرستم و بها و هزینهی پست آن را به شیوهای شمسی-پسند بگیرم و من
و ناشر پولدار شویم و خوانندهها تهیدست و خوشحال با چهرهای گشوده بر خندهی
کتاب.این نهضت از امروز آغاز شده است و ادامهها دادادارد.
دود باد ناموس
منظومه!
زنده باد
وحشیالیسمِ جهانخوار به سرکردگیِ پرزیدنتِ نورِ چسمیِ شمسی خانم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر