۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه

با صدای فرسایش


به آتوسا افشار


با صدای فرسایش شن‌هایی‌ که
بیابان را بر‌افراشتند
افراشته را ریختند
ریخته را پاشیدند
پاشیده را غبار و غبار را فراموش کردند
سنگ خسته‌ای در کمرکش کوهی
خودش را می‌‌جود
دهن‌دره می‌‌کند
 جویده‌هایش را
 ریزه ریزه
از دهن
 در دره 
می‌‌
ری
زد




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...