۱۳۹۴ خرداد ۱۶, شنبه

انگار در جلدِ جدش


انگار در جلدِ جدش
نشسته بر دم کبرا
با عینکِ سفید
خیره به خطورِ فردا
دژا‌وو!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...